تداوم مظالم چهلسالهی جمهوری اسلامی ایران در قبال هزارههای افغانستان (بخش هفتم) ـ مجلهی اورال
روابط مردم ایران و افغانستان از سپیدهدم ایجاد افغانستان با جغرافیایی کنونی تا آغاز انقلاب اسلامی در ایران دچار مشکل و تنش چندان نبوده است؛ هردو کشور در مناسبات فیمابین همواره به یکدیگر با دیده شک نگاه نمیکردهاند و با روش آن زمان در آینده نیز امکان تغییر اوضاع به سمت خصومت به چشم نمیخورد. اما با آمدن انقلاب اسلامی در ایران تمام روابط تغییر کرد. جمهوری نوپایی انقلاب در ایران با خشونت و غرور کاذب سودای صدور انقلاب را داشت و در پی آن برای تمام منطقه و جهان نقشه میکشید.
لذاست که برای عملی کردن آن پلان و خیالپردازیهای بزرگ نیازمند نیروهای بزرگ فدایی بود. اتفاقاً با آغاز جنگهای داخلی در افغانستان و وخامت اوضاع در این کشور، میلیونها مهاجر به سمت خارج از مرزها از جمله ایران سرازیر شدند. جمهوری اسلامی ایران با این مهاجرین افغانستان برخورد بسیار بد داشت. اغلب جوانان را در اردوگاهها با فشار و شکنجه وادار به پیوستن و آمادهشدن به جنگهای نیابتی حاضر و آینده میکردند. هرگاه کسی از این جوانان خواستههای نادرست ایران را رد میکردند در اردوگاههای سفید سنگ و سیاه تل و غیره به بدترین شیوههای ممکن شکنجه شده، معیوب می شدند و یا به قتل میرسیدند.
در عین حال گروههای مختلف جهادی در ایران و پاکستان تأسیس شدند و جلب و جذب نیرو برای جهاد در افغانستان را آغاز کردند. در پاکستان گروههای هفتگانه جهادی تآسیس و با کمکهای همهجانبهی مادی و نظامی جبهات بزرگ جهاد را در داخل افغانستان ایجاد کردند.
موازی به آن رفته رفته هشت گروه اغلب از شیعیان افغانستان در ایران تأسیس گردید و در شروع خیلی خوب درخشیدند و بدون اندکترین کمک خارجی تمام هزارستان را آزاد و در تحت سیطره خویش در آوردند.
اما آهسته آهسته این موفقیت و پیشرویهای گروههای هشتگانه در مقابل نیروهای شوروی و حکومت طرفدار وی در کابل فروکش کرد و در عوض جنگهای خونین داخلی بین این گروهها که همه در ایران تأسیس شده و دفتر مرکزی آنان در ایران و در بدنه و مدیریت هر کدام شماری عمامهپوش تعلیم یافته در قم بود، آغاز گردید.
متأسفانه در جریان این جنگهای داخلی در هزارستان که اندکی بعد از تأسیس گروههای هشتگانه در ایران آغاز شد و تا هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوری ادامه یافت. در طی این جدال بیمعنی و خانمانسوز بدبختیهای فروان برای مردم هزارستان به میان آمد و دهها هزار جوان رشید این سرزمین رنجدیده را به کام مرگ کشانید.
اما چرا جنگهای داخلی آغاز و تا پایان تهاجم و فروپاشی شوروی در افغانستان ادامه یافت؟
پس از گسترش جهاد در افغانستان در اواخر ماه می ۱۹۸۳، برای نخستین بار «ایزوستیا» حکومت جمهوری اسلامی ایران را متهم کرد که به شورشیان اجازه میدهد تا از خاک این کشور به عنوان پایگاه عملیاتی استفاده کنند. مقاله «ایزوستیا» در اواخر ماه جولای جزئیات بیشتری از اتهام علیه ایران به دلیل حمایت از شورشیان را بیان و ادعا کرد که این فعالیتها افزایش یافتهاند. مسکو نیز در پاسخ به حضور نیروهای مجاهدین در ایران، عملیات نظامی نیروهای شوروی در مرزهای افغانستان - ایران را سرعت بخشید.
در عین حال، اتحاد جماهیر شوروی، بحث حمایت از نیروهای حزب توده در ایران را نیز مطرح کرد. همچنین ارسال سلاحهای روسی به عراق افزایش یافت. این همه فشار باعث تغییر سیاست عملی جمهوری اسلامی ایران در قبال فعالیت مجاهدین گروههای هشتگانه گردید.
هریک از نهادهای مختلف در ایران، روابط با برخی از رهبران و قوماندانان جهادی احزاب هشتگانه را بر عهده گرفتند. جنگهای داخلی میان این احزاب که اغلب دارای زبان، فرهنگ و نژاد و مذهب مشترک بودند در داخل هزارستان در گرفت. همینطور در طی تمام سالهای جهاد، هیچ نیرویی متعلق به گروههای هشتگانه در ایران تعلیم و تربیه مسلکی نظامی دریافت نکردند. بنابراین خیال نیروهایی شووری و حکومت کابل از جانب این گروهها آسوده شد.
در عین حال و موازی با این درگیریهای داخلی در هزارستان، فعالیت و تحرکات نظامی اتحاد جماهیر شوروی در مرزهای ایران و افغانستان فروکش کرد. تمام حمایتهای شوروی از حزب توده و بقیه مخالفین رژیم ایران سلب و قطع گردید. محمولههای کوچک سلاحهای ساخت شوروری مستقیم و همچنین کاروانهای بزرگ تسلیحات شوروری از طریق سوریه، لیبیا و کوریای شمالی به ایران سرازیر شدند. همچنین، پس از آن در طی این مدت هیچگونه انتقاد جدی نسبت به مداخله ایران در جنگ افغانستان از جانب شوری مطرح نگردید.
در جنگهای ویرانگر و خونین در هزارستان حد اقل ۶۰-۷۰ هزار انسان بیگناه کشته شدند. فتواهای صادرشده از سوی جمهوری اسلامی ایران چنان جنایتی را خلق کرد که حتی پدر پسرش را و برادر برادرش را کشتند. (جنگهای داخلی هزارستان حکایت تلخی است که در طی مطالبی جداگانه باید بررسی گردد.)
لذاست که میتوان پی برد در آن زمان نیز جمهوری اسلامی ایران گروههای هشتگانه مجاهدین را با اتحاد جماهیر شوروی معامله کرد. با ایجاد جنگهای داخلی بین این گروهها عملا زمینه عملیات این نیروها را بر علیه اتحاد جماهیر شوری سلب کرد.
به همین شیوه رفتار فریبکارانه رژیم جمهوری اسلامی ایران با مردم افغانستان تا کنون ادامه یافته و در مقاطع مختلف تاکتیک و شیوه رفتار خویش را تغییر دادهاند. مقامات ایرانی در طی چهل سال گذشته هیچگاهی صادقانه با مردم افغانستان تعامل نکردهاند. درطی بیست سال گذشته که گروه طالبان حمایت رژیم جمهوری اسلامی ایران و بقیه کشورهای فرصتطلب را به همراه داشتند چه جنایتهایی را در قبال مردم افغانستان به ویژه هزارهها بود که نکردند. هزاران زن، مرد و حتی اطفال را در مسیر راههای منتهی به هزارستان سر بریدند. هزاران حملهی انتحار انجام دادند. یکصد هزار سرباز و صدها هزار انسان ملکی را قتل عام کردند. هرگاه برای یک لحظه چشمهای مان را ببندیم و قتل عام بیست سال گذشته توسط طالبان را مرور کنیم، آیا امکان دارد که رژیمهای حامی این جنایت چون جمهوری اسلامی ایران را بخشید؟
بناءً خیلی شگفتآور نیست که دیدگاههای منفی مردم افغانستان نسبت به جمهوری اسلامی ایران موازی با بلند رفتن سطح سواد و معلومات در جامعه افغانستان با گذشت هر روز بیشتر شده است. روند منفی دید مردم افغانستان نسبت به جمهوری اسلامی ایران را برخی از سیاستمداران هوشیار آن کشور نیز متوجه هستند ولی هرم قدرت و سیاستهای سلطه طلبانه رژیم اجازه هیچگونه اصلاحات را نمیدهند. چند سال قابل آقای روحانی در نقد سیاست مهاجرستیزی جمهوری اسلامی ایران بر علیه افغانستانیها گفت: «چهار میلیون دوست به ما پناه آوردند، ولی ما آنان را به چهار میلیون دشمن تبدیل کردیم.»
مردم ایران به طور حق بهجانبی شگفت زدهاند که طی چهل سال که به چهار میلیون افغانستانی پناه داده است، چرا نتوانسته مردم این کشور را با خود مهربان سازد و دلهایشان را تسخیر کنند؟
کودکان افغانستانی که در ایران متولد شدهاند، در همان جا به آموزش و تحصیل پرداختند و در جامعه ادغام شدهاند، با این همه زمانی که به کشورشان یا کشور سوم میروند، چرا اغلب نگرش ضد ایرانی اتخاذ میکنند؟ تعدادی زیادی از افغانستانیها دارای پیوند خانوادگی با ایرانیان هستند؛ اما با وجود چهل سال حضور چرا نشد که دلهایشان را بهدست آورند؟ چرا پرچم ایران در جریان تظاهرات بر ضد ایران در کابل سوزانده شد؟ چرا سفارتخانهها و کنسولگریهای ایران در افغانستان همواره مورد حمله قرار میگیرند؟
چرا طرحهای رفاه اجتماعی ایران در افغانستان، در دگرگونی طرز نگرش مردم آنکشور بیتأثیر بودهاست؟ چرا دیپلماتهای و محصلین افغانستانی که معمولاً برای مدت معینی در ایران بهسر میبرند، لحن شکایتآمیزی نسبت به این کشور دارند؟
تقریبا تمام مهاجرین افغانستان، که سالها در ایران زیستهاند، در قبال سیاستهای ایران دیدگاه خشمآمیزی دارند. مردم عام ایران که نسبت به سیاست های شیطانی و استخباراتی رژیم در قبال مردم افغانستان مطلع نیستند و مثل شیعیانی بیاطلاع افغانستانی با قلب رووف و مهربان شان، نسبت به شکایت و نفرت افغانستانیهای که تا حدی این سیاستهای شیطانی را درک کردهاند، حق دارند تا از رژیم خونآشام ایران نفرت کنند و در مقابل سیاستهای کشنده شان مقاومت و مبارزه نمایند.