هزارهها و بیستسال جمهوریت؛ امنیت نسبی در هزارهجات و استخوانی به نام علیپور در گلوی حکومت
قسمت سیزدهم
هزارهها با استقرار جمهوریت در افغانستان، از تحریمهایچندینسالهی طالبان آزاد شدند و پس از چندینسال گرسنگی و قحطی برای اولینبار مسیر کابل - هزارهجات برایشان باز شد. همزمان با آن، احداث جادههای موتررو در اکثر نقاط هزارهجات آغاز شد و به جز موترهای کاماز در نقاط دوردست هزارهجات، «تایر»های موترهای کوچکتر از موترهای باربری نیز چرخیدند. باز شدن مسیر هزارهجات به مرکز، هدیهای بزرگی برای مردم بود. سرازیر شدن کمکهای خارجی، بازسازی جادههای قدیمی، کشیدهشدن سرک به قریهها، بعدها دسترسی مردم به خدمات مخابراتی و... موهبت بزرگی به شمار میرفت. در سالهای نخستین جمهوریت، نه تنها مردم در حالت اتوپیایی قرار داشتند و در عالم واقعیت رویای رفتوآمد به صورت آزادانه را به تمامی نقاط افغانستان تجربه میکردند، باز شدن دست مردم به مسافرت و توسعهی کار و کاسبیهای شخصی، هدفهای جدیدی خلق کرد وتا حد توان همه در راستای رسیدن به هدفهای شان تلاشمیکردند. اما وضعیت رویایی مردم همراه با عمر کوتاه جمهوریتدر وضعیت سالهای نخستین، دوام نکرد و هزارهجات پس از جمع شدن موسسههای خارجی از سراسر افغانستان و واگذاری مسوولیت به دولتمردان افغانستانی، افغانستان دوباره به وضعیت فکری و نگاه برتری قومی مواجه شد. چون ممکن نبود، زیر نام جمهوریت، چوروچپاول آشکار از سوی سران دولتی صورت گیرد، اکثر نقاط افغانستان به خصوص هزارهجات، با بهانههای مختلفی از سوی سران قبیله ناآرام میشد و مردم را نگران میکردند. افزون بر این، در موردهای آشکار در گوشهوکنار افغانستان از هزارهها قربانی میگرفت.
پس از نیمهی اول عمر جمهوریت، اولین اقدام نادرستی که بر علیه هزارهها صورت گرفت و منطقه را ناامن کرد، اعزام نیروهای مسلح زیر نام کوچی به ولسوالیهای ناهور در ولایت غزنی، دایمیرداد ودو ولسوالی بهسود (حصهی اول و حصهی دوم) در ولایت میدانوردک بود. کاروانهای مسلح که همهساله همزمان با رشدسبزه و علفچر در ولسوالیهای نامبرده اعزام میشدند، نه تنهابدون توجه به ملکیت مردم، کشتوکار مردم را زیر پای رمههایشاناز بین میبردند، بل در صورت مواجه شدن با مقاومت و مخالفت ازسوی مردم محل، با سلاح جواب مردم را میدادند. چنین رفتارهایی نه تنها اذهان عمومی جامعهی هزاره را مشوش کرد، بل از مردم محل قربانیهای بیشماری نیز گرفت. در طول سالهاییکه کوچیها به ولسوالیهای بهسود، دایمیرداد و ... سرازیرمیشدند، نه تنها همهساله با تمام ابزار جنگی پیشرفته به محلات هجوم میبردند، بل به هدف جنگ فقط مواشی با خود داشتند. درطول سالهای هجوم افراد مسلح زیر نام کوچی به ولسوالیهای نامبرده، خانههای مردم به آتش کشیده شد، کشتوکار شان زیرپای مواشی از بین میرفتند، علفچرهای آنان پیش از استفاده از سوی مردم محل و دهنشین، با هجوم مواشی افراد مسلح تماممیشد و مواشی مردم محل اجازهی چریدن در آن مکانها رانداشتند. در طولسالهای هجوم افراد مسلح زیر نام کوچی، جوانانی در دفاع از زمین و خانه و علفچرهای شان در هزارهجات توسط افراد مسلح کشته شدند که تکتک آنان امید خانوادههایشان بودند. با کشته شدن جوانان رشید، کوچیها به پیرمردانمحل هم رحم نداشتند، در صورت مقاومت آنان را به رگبارمیبستند. در نتیجهی هجومهای چندینسالهی افراد مسلح زیرنام کوچی، مردم از ساحه متواری شدند و در ولایتهای کابل، بامیان و... در وضعیت بد زندگی، قرار گرفتند.
در برابر چنین رفتارهای غیر قانونی نه تنها دولت مرکزی در دفاع از مردم اقدام نمیکرد، بل در اکثر موردها دولت مرکزی، و دولت محلی (ولایتهای میدانوردک و غزنی) از افراد مسلح زیرنام کوچی، مبنی بر داشتن سند ملکیت در مناطق نامبرده، دفاع میکردند. بنابراین مردم بود و هجوم بیرویهی همهسالهی افرادمسلح زیر نام کوچی در هزارهجات. قوی شدن گروههای مهاجم در جریان سالهای هجوم آنان به مناطق مرکزی، وارد کردن خسارتهای جبرانناپذیر و شدید به مردم محل، بیتفاوتی حکومت مرکزی و حکومت محلی، فردی را از میان مردم در دفاع از مردم مجاب کرد که تا زمان اقدام به دفاع و تشکیل گروه چندنفری از سوی وی، کسی حتا نام او را هم نشنیده بود: علیپور! بعدها که علیپور برای مردم شناخته شد، رسانهها اسم کامل وی را«عبدالغنی علیپور» خواندند. علیپور نه تنها سواد کافی نداشت، بل برای گذراندن زندگی، در مسیر کابل-میدانوردک با موتری ازنوع «تونس» مسافرکشی میکردهاست. این یعنی او صرف یک راننده و یک غریبکار بودهاست.
علیپور پس از چندسال دفاع از مردم هزاره در ولایت میدانوردک و ساختن تشکیلات نظامی در حدود نزدیک به 100 فرد مسلح، یکبار در سال 1397ش. توسط نیروهای امنیت ملی در کابل دستگیر شد که مردم کابل در برابر دستگیری او در غرب کابل دست به تظاهرات خشونتآمیز زدند. در کنار شورش مردم درحمایت از علیپور سپس با پادرمیانی شماری بزرگان قومی از بند امنیت ملی آزاد شد. علیپور به اتهام چورو چپاول و اخاذی از مردم محل در ولایت میدانوردک، دستگیرشدهبود. بر مبنای گفتههای امنیت ملی، مردم محل در ولایت میدانوردک از علیپور شکایت کردهبودند که مانع زندگی مسالمتآمیز آنان شدهاست و در موردهایی با اخاذیهای آشکار، باعث آزار و اذیت آنان شدهاست. او پس از سپری کردن چند روزدر بند امنیت ملی، در برابر تعهد از سوی امنیت ملی آزاد شد. امنیت ملی تعهد علیپور را رسانهای کرد که در آن او گفته بود که دوباره به شغل سابقهاش، یعنی رانندگی برمیگردد و با تشکیلات نیروی نظامی که زیر نام جبههی مقاومت در ولسوالی بهسود در ولایت میدانوردک فعال شدهبود، ارتباطش را قطع میکند. او پس از رهایی نه تنها دوباره به سمت جبههی مقاومت رفت و رهبری افرادش را به عهده گرفت، بل اینبار مصممتر از گذشته در برابرهجوم افراد مسلح زیر نام کوچی ایستاد و مانع ورود کوچیها به ولسوالیهای بهسود و دایمیرداد شد.
دستگیری علیپور توسط امنیت ملی، حمایت مردم کابل از او، وساطت بزرگان قومی در آزاد کردن وی، رفتن وی دوباره به سمت جبههی مقاومت از علیپور یک قهرمان مردمی تراشید. او نه تنهادر اذهان عمومی جامعهی پشتون به عنوان یک خونخوار و جانی معرفی شدهبود، بل برای هزارهها یک قهرمان و یک ناجی خوانده میشد. در طول سالهای جمهوریت ولایت میدانوردک، به خصوص گذرگاه جلریز در نوارمرزی ساحهی پشتوننشین و هزارهنشین، به مسلخ مسافران ولایتهای بامیان، دایکندی وغور تبدیل شدهبود. در این مسیر افرادی زیر نام طالبان، هر فردیکه میخواست از موترها پایین میکردند و در موردهایی نه تنها اورا به راحتی از بین میبردند، بل زجرکش نیز میکردند. این مسیرکه به «درهی مرگ» برای هزارهها مشهور شدهبود، اگر مسافری منسوب نیروهای نظامی دولتی از ولایتهای مرکزی بود، او را بابند بوتهایش خفه میکردند و اگر کارمندان ملکی و یا موسسههای خارجی به چنگ آنان میافتاد، با شلیک گلوله از بین میبردند. علیپور در کنار جلوگیری از هجوم نیروهای مسلح زیرنام کوچی در ولسوالیهای بهسود و دایمیرداد برای جلوگیری از قتلعام بیرویهی هزارهها در جلریز نیز دست به تفنگ شدهبود و تنها جرمش این بود که مانع کشته شدن مسافران هزاره در محل پشتونهایی که از شکایت کردهبودند، شده بود. فراموش نکنیم که این مساله خودش یک سرنخ در مورد کشتار هدفمند هزارهها در مناطق پشتونهاست که نیازمند بررسیهای دقیق از سوی سازمانهای حقوق بشری است و پرداختن به آن در اینجان نیازمند یک یادداشت مستقل است.
هزارهها اگر در ولایتهای بامیان، دایکندی، غور و دیگر ولایتها از امنیت نسبی برخوردار بودند، مسیر رفتوآمدشان به سمت مرکز با تمام معنا برای آنان ناامن بود. در کنار خطر بالفعل در درهی مرگ، مردم ولسوالیهای جاغوری، مالستان و ناهور درولایت غزنی از سوی افراد گمنام کشته میشدند. دشت قرهباغ و منطقهی قیاغ در غزنی به مسلخهای سیاه برای کشتار هزارهها تبدیل شدهبود. کسانی که در طول سالهای جمهوریت در این مسیرها کشته شدند، یا کارمند دولتی و یا موسسههای خارجی بودند یا از افراد بانفوذ هزارهها در ولایتهای مرکزی به شمارمیرفتند. بنابراین کشته شدن آنان، جامعهی هزاره را عملن در یک خلای افراد تحصیلکرده و دانشگاهی قرار میداد که جبران آن درطول سالهای زیاد ناممکن مینمود.
در طول تمام سالهای جمهوریت نه تنها مشکلات هزارهها زیادشده میرفت، بل بیتوجهی دولت مرکزی به آن، هزارهها را بیشتردر محراق فراموشی و خطر جانی و مالی قرار میداد. افکارعامهی پشتونها از علیپور در حد یک جانی غیرقابل مهار، باتجهیزات و تشکیلات منظم نظامی، بارور شدهبود و دولت مرکزی برای آرام کردن افکار عامهی پشتونها، بدون توجه به کشتار سیستماتیک هزارهها در مسیرهای رفتوآمد آنان از ولایتهایشان به مرکز و ولایتهاییکه از ساحههای پشتوننشین عبور میکردند، صرف میخواست که علیپور را دستگیر کند و به تعبیر دولتیها او را به پنجهی قانون بسپارد.
در آخرین سال عمر جمهوریت، پیش از زوال واقعی آن، دولتمرکزی به دنبال دستگیری علیپور به ولسوالی بهسود لشکرکشی کرد که در آن یاسین ضیا، رییس ستاد ارتش افغانستان بیش ازهزار نظامی از کوماندوهای ضربتی اردوی ملی همراه با بیش ازصد ماشین هاموی نظامی را رهبری میکرد. اینبار که دولت مرکزی مصمم به دستگیری علیپور زیر نام گروه مسلح غیرمسوول بود، با تمام توانش، نتوانست او را دستگیر کند. درنخستین روز مستقر شدن نیروهای دولتی در مقر ولسوالی بهسود، نیروهای دولتی به مردم شلیک کردند که در آن چند فرد ملکی کشته و شماری زخمی شدند. افراد کشته شده پس از متواری شدن مردم که جنازههایشان در ساحه جاماندهبودند، توسط نیروهایدولتی در جیبهایشان نارنجک و وسایل جنگی گذشته شدهبود و شایعه کرده بودند که شماری از نیروهای علیپور را کشتهاند.
پس از آن در یک اقدام مشکوک، یک چرخبال نیروهای دولتی در ولسوالی بهسود سقوط داده شد. در فیلمی که بعدها از سقوط آن چرخبال در رسانهها پخش شد، در یک دره و ساحهی کوهستانی توسط راکتانداز هدف قرار گرفته بود. دولت سقوط این چرخبال را به پای علیپور ختم کرد؛ اما بعدها ثابت شد که نیروهای علیپورنه تنها دسترسی به راکتانداز نداشتند، بل تصویرسازی دولت از او خلاف واقعیت و بزرگ جلوه دادن او برای تحت فشار قرار دادن جامعهی هزاره بودهاست. جریان سقوط این چرخبال که حتا فیلمبرداری شدن آن نیز مشکوک به نظر میرسید، توسط کارشناسان نظامی پرسشبرانگیز ارزیابی شد. این حمله از سوی دولت، ساختگی و برای گمراه کردن افکار عمومی تعبیر شد که در نتیجهی سقوط آن چرخبال چند پیلوت نظامی کشته شدند که عدهای آن پیلوتها از ولایت پنجشیر بودند. همچنان پرسشهای زیادی در مورد سقوط این چرخبال در ذهن مردم ایجاد شدهبود که سرانجام دولت برای کمرنگ کردن آن باز هم به صورت نمایشی اقدام به حمله به طالبان در ولسوالی جلریز مشهور به درهی مرگ کردند. پیش از آن، نیروهای اردوی ملی برای رسیدن به ولسوالی بهسود، از مسیر ولایتهای پروان، بامیان و سپس به میدان وردک اقدام کردهبودند و به جای طی کردن هزاران کیلومتر، نتوانسته بودند از مسیر ولایت میدانوردک که بیش از صد کیلومتر به مقصد آنان نبود، به رهسپار ولسوالی بهسود شوند.
پیش از آن دولت یکبار دیگر در ولایت غور همچنان اقدام دستگیری علیپور کردهبود که در آن قومندان امنیهی ولایت بامیان مامور دستگیری وی شدهبود، اما پس از کشتن چند فرد ملکی در ولسوالی لعل و سرجنگل، نیروهای دولتی موفق نشدهبودند علیپور را دستگیر کنند. با توجه به حساسیت دولت با علیپور، در آخرین اقدام دولت برای دستگیری وی، به نحوی مشروعیت و اتوریتهی دولت هم به چالش کشیده بود. دولت اگر در آخرینبار نمیتوانست علیپور را دستگیر کند، مردم عملن باورش را به نیروهای دولتی از دست میداد و اینچنین هم شد.
نیروهای دولتی نه تنها موفق نشد، علیپور را دستگیر کنند، بل علیپور هرگز در برابر دولت قرار نداشت. علیپور صرف ماموریت جلوگیری از هجوم همهسالهی کوچیها در ولسوالیهای ناهور، دایمیرداد و ولسوالی حصهی اول و حصهی دوم بهسود را برای مردمش به دوش داشت. یا به عبارت دیگر، علیپور مسوولیت دولتی را به دوش گرفته بود که ملزم به دفاع از مردم در برابر خطرهای جانی و مالی آنان است؛ اما دولت نه تنها به مسوولیتاش در قبال هزارهها عمل نمیکرد، بل با بهانههای مختلف نه تنها از علیپور در ذهن مردم پشتون یک جانی ساخته بود.
علیپور در کنار جلوگیری از هجوم همهسالهی کوچیها تلاش میکرد که هیچ هزارهای در مسیر میدانوردک-هزارهجات توسط دشمنان هزاره کشته نشود؛ اما دولت این اقدام او را در برابر خودش قلمداد میکرد و نمیخواست کسی از ورود کوچیها در هزارهجات جلوگیری کند. بنابراین دولت عملاً ثابت کرد که تمامی نقشههای شوم زیرسر خودش است.
ادامه دارد ...