شهيد مزاری در چه مهارت داشت و استاد بود
متن مقاله انجنير انور صالح در همايش شهيد مزاری و حقوق شهروندی
پنجم مارچ ٢٠١٦ مركز فرهنگي فيض محمد كاتب-هالند
شايد اكثريت مشتركين اين مجلس نداند و يا اينكه فكر كند كه مزارى استاد علوم دينى و مذهبى بوده و براى ما راه و روش زنده گى را بر اساس اموخته هاى مذهبى اش گوشزد و توصيه ميكرد. از نظر شخصى من چنين برداشتى اشتباه و بدور از واقعييت است. من خودم شخصأ چند صباحى را كه غرب كابل در بحران جنگ و خونريزى قرار داشت . متواتر به سخنرانى و روشنگرى هاى استاد مزارى گوش ميدادم و به اين نظر هستم كه استاد مزارى به طور عموم در دو عرصه استاد بود و مهارت داشت. ١- در حل بحران سياسى افغانستان . ٢- در ساخت و پرورش شخصييت و كركتر انسانى.
استاد مزارى با هوش و ذكاوت اثتثنايى كه داشت اشتراك وسيع اقوام افغانستان را در قدرت سياسى با تناسب شعاع و جودى شان پشنهاد نمود. استاد مزارى عدالت اجتماعى را محور حركت يك جامعه بحران زده و در گيرجنگ ، بسوى صلح و ارامش قلمداد كرد و فرياد زد كه جامعه اى بدون عدالت اجتماعى به صلح نميرسد و روى ارامش را نخواهد ديد. استاد مزارى ريشه بحران و خونريزى را در افغانستان انحصار قدرت به دست يك قوم ميدانست و بر عليه ان مبارزه ميكرد. استاد مزارى از برادرى و برابرى اقوام افغانستان سخن ميگفت و محبت و همدلى را در بين اقوام افغانستان يگانه راه بيرون رفت از تفرقه وتعصبات قومىى ميدانست.
من خودم شخصأ طرفدار مبالغه و بلوف قسميكه در كلتور افغانى جا افتاده و يك شبه از روابا شير ميسازند و از خائين ملت باباى ملت ميسازند نيستم ، كه در وصف استاد مزارى مبالغه كنم و كار هاى نكرده را به پاى مزارى بنويسم ، خوشبختانه تمام سخنرانى هاى استاد مزارى و پشنهادات ايشان براى برون رفت از خلأ قدرت و بحران در افغانستان ثبت و راجسترشده و در دل تاريخ ما ماندگار هستند.هيچ چشم بصير و هيچ مغز عارى از تعصب نميتواند انرا انكار كند . مزارى مهارت و تجرب اش را با پيشكش نمودن عدالت اجتماعى و اشتراك وسيع اقوام در تشكيل دولت به اثبات رساند. كه در تاريخ افغانستان از هيچ رهبر سياسى سراغ نداريم . به اين سبب است كه مزارى را بنيان گذار عدالت اجتماعى در افغانستان مينامند.
٢- در ساختن شخصييت و كركتر انسانى :
در فرهنگ افغانى ، ما يك واژه داريم بنام جوهر مردانگى ازينكه خودم طرفدار جامعه مرد سالار نيستم انرا به جوهر انسانى ترجمه كرده ام .
استاد مزارى جوهر انسانى را به ما اموزش ميداد ولى متأسفانه نياموختيم. اگر جوهر انسانى را كه عقلا ، عرفا ، دانشمندان ، وفيلوسوفان تشريح تحليل و اجزاى انرا مورد بررسى قرار داده اند در نظر بگيريم درست بمانند منظومه شمسى ما است كه همه سياره ها بدور افتاب ميچرخند و با چرخش سيارات بدور افتاب تعادل ايجاد ميشود كه ضامن بقاى حيات در كره زمين ميگردد. در منظومه جوهر انسانى عاطفه و انساندوستى در مركز قرار دارد شجاعت ، صداقت ، دانش ، تواضع ، عظم قاطع ، روشنگرى ، و از خودگذرى در اطراف ان در گردش اند. اگر عاطفه را از محور جوهر انسانى برداريم نظام جوهر انسانى ما برهم ميخورد و از هم ميپاشد و اجزاى ان بشكل پراگنده نميتوانند نمايانگر جوهر انسانى باشند .
بطور مثال : اگر تنها از شجاعت نام ببريم شجاعت براى چه و براى بدست اوردن چى ما هيچوقت نميگويم يك دزد شجاع چراكه دزد عاطفه ندارد و هيچگاهى نخواهيم گفت قاتل شجاع بنأ شجاعت با عاطفه است كه به جوهر مبدل ميگردد.
وقتى از صداقت صحبت بميان ميايد صداقت براى چى و براى كى ؟ البته صداقت در مقابل مردم است كه معنا ميدهد . صداقت در روابط اجتماعى است كه هويدا ميگردد. روشنگرى : نيز با وجود عاطفه است كه ثمر بخش ميشود و مردم ميتوانند ميوه هاى انرا برچينند. شعر معروفى درين باره داريم كه ميگويد.
اگر ديديد كه نا بينا و چاه است اگر خاموش بنشينيد گناه است اگر به كورى كور دلسوز نباشيم در نشاندادن چاه نيز علاقه نداريم .
دانش : دانش وعلم اگر بدرد بشر نخورد و در وضعييت نا بسامان بشرى تغييرى ايجاد نكند علم نيست جهل است و اگر منظور از اموختن علم نجات انسان محروم نباشد يقينأ جهل است . اگر شخصى با اموختن علم زراندوزى بيشه ميكند در حقيقت علم را الوده و زهرناك ميسازد. پس علم با وجود عاطفه است كه شفاى درد بيماران و غذاى خوان بينوايان ميشود.
مزارى با استعداد خارقالعاده كه داشت از اهميت حس عاطفى در روابط اجتماعى خوب اگاه بود و ميفهميد و حس عاطفى شانرا انقدر پرورش داده بود كه باشنيدن خبر قتل افراد بيگناه سخت براشفته ميشد و بغض گلويش را ميگرفت . در خواص و كركتر انسانى عاطفه و انساندوستى انقدر اهمييت دارد كه بودائيان براى پرورش ان در روح و روان شان سالهاى متمادى را در مديتيشن سپرى ميكنند تا عشق وعاطفه را در روانشان پرورش دهند. ما بايد عشق به انسانرا در ضمير هاى خود پرورش دهيم و استراتژى ما صرف خدمت بمردم باشد در غير ان راه گم هستيم و افكار ما پراگنده است.
تواضع : تواضع نيز يكى از اقمار عاطفه است كه در منظومه جوهر انسانى رول بسيار عمده دارد عرفا ميگويند.
تواضع ز گردن فروزان نكوست گدا گر تواضع كند خوى است استاد مزارى يك رهبر بسيار متواضع و بردبار بود بر بوسه زدن بر دستهايش بى تفاوت نبود و متقا بلأ باخم شدن و بوسه نهادن بررخسار بينوايان احترام عميق اش نمايان ميكرد.
عظم راسخ : عزم راسخ نيز يكى از مولده هاى عاطفه است در نبود عاطفه و دلسوزى به مردم بينوا عزم راسخ و تصمييم قاطع به هيچوجه در ما ايجاد نميشود و گفتار ها ، وعده ها وبيانات نوشته هاى بالاى يخ ميشوند. استاد مزارى در گرفتن حقوق مردم از چنگال انحصار گران قدرت انقدر عظم راسخ و قوى داشت كه درمشكل ترين و خطرناك ترين لحظات از پا ننشست و براى اعاده حق محرومان خودش را قربانى كرد. من منحيث هم تبار استاد مزارى وقتى اگاه ميشوم كه والده استاد مزارى در وضعييت نامطلوب در زير خانه هاى نمناك تهران وقوم روزگار سپرى ميكرد عرق خجالت پيشانى ام داغ ميكند . مادريكه پسرش را تحفه داد تا زنگ سياه تحقير و بى حرمتى را از صورت مان بزدايد و روح شكسته و شانه هاى خميده از بار تبعيض و محنت را استوار و علم عدالت اجتماعى را بر كاخ نفرت و تعصب بكوبد ، با وضعييت نا مطلوب زندگى چشم از جهان ميپوشد. اين همه نمايانگر انست كه ما از نبود جوهر انسانى رنج ميبريم . ما واقعأ راه گم هستيم . كشتى نجات ما در امواج دريا ها سرگردان است. رهبران ما در افكار بهشتى شان غرق اند . افكار بهشتى بخاطرى ميگويم كه در بهشت ديگر هيچ گونه مسوليت ندارى جاى بخور و بزن است.
ما بايد در افكار و ذهنيت خود تغيير جدى وارد كنيم تعصبات قومى ، زبانى و مذهبى را كنار زده در پشت كسى محكم بايستيم كه داراى جو هر انسانى باشد. اگر برادر پشتون ، تاجيك ويا ازبيك ما داراى جوهر انسانى باشد به هزاران مرتبه بهتر است از والى هزاره يكه افكار بهشتى داشته باشد . و خيال كند ثمره جهادش ميچشد و در بهشت ارمانها خور بزند. من ازين دريچه است كه مزارى را استاد ميدانم و از گفتار و كردارش سرمشق ميگيرم و سهم كوچكم را در معاونت و مددگارى دل هاى شكسته دريغ نميكنم و نخواهم كرد.
تشکر از توجه تان