تجلی هنر در مرکز فرهنگی کاتب
تجلی هنر در مرکز فرهنگی کاتب
تیمور غزنوی
هنر، یکی از ابزارهای زیباییشناختی زندگی است. روح تمایلات و خواستهای زندگی جوامع بشری در قالب هنر آن جامعه تجلی مییابد. هنر، نقش بارزی را برای همزیستی، زیبا زیستی و زندگی ایدهآل، بازی میکند. جامعۀ با احساس و با تخیل، یک جامعۀ هنرمند و هنر پرور است؛ هنر میتواند که در اینجا به رشد و بالندگی خود برسد. هنر با این ویژگیهای خود، تأثیر بسزایی در زندگی انسانها دارد و در سمت و سو دهی جامعه، نقش بازی میکند. از این میان، هنر موسیقی، یکی از قدیمیترین و تأثیرگذارترین هنر بشر است که در هر مقطع تاریخی زندگی بشر تجربه شده است. انقلاب، حماسه، عشق و عاطفه، همه در قالب هنر موسیقی بازتاب داده شده است/میشود. هنر موسیقی، به رغم تمامی مخالفتها و دشمنیهای که در برابر آن، در جوامع سنتی و مذهبی وجود دارد، اما توانسته است که صدای دلانگیز و الهام بخش خود را از این میان بلند کند و به صدای دادخواهی همۀ تودهها مبدل شود.
در آستانۀ گشایش مرکز فرهنگی کاتب در شهر بیفرویک هالند، هنر موسیقی تجلی ویژهای داشت. در واقع، بخشی از هویت فرهنگی ما در قالب موسیقی ما بازتاب داده میشود. تجلی بخش این هویت، صداهای جاویدان، نواهای دلانگیز و حنجرههای طلایی اسطورههای موسیقی ما است. این صداها با پشت پا زدن به قیودات خشک جامعۀ سنتی بلند شده است. نواختن و شنیدن موسیقی به این سادگی نبوده است که در این خامه مرقوم میشود. با چی دشواریهای نبوده است که تارهای دمبوره؛ تارهای زندگی انسانهای آواره و حیران به صدا در آمده است که حتا اکنون نمیتوان چنین دشواری را تصور کرد. ریاست مرکز فرهنگی کاتب، در آستانۀ گشایش این مرکز، با دعوت از ستارههای طلایهدار، صداهای جاویدان و چهرههای ماندگار موسیقی کشور، برنامۀ خود را شکوهمند نمود و به پاسداشت از حفظ اصالت فرهنگی و نقش مؤثر هنر و هنرمندان در ایجاد صلح و همدیگر پذیری، از طلایه داران و اسطورههای موسیقی کشور با اهدای لوح تقدیر، قدردانی و سپاسگزاری نمود. داود سرخوش، عبدالوهاب مددی و امان یوسفی، سه چهرۀ ماندگار موسیقی و هنری کشور، مهمانان ویژۀ این برنامه بودند.
آنجا که صحبت از هنر و موسیقی است، نمیشود که از داود سرخوش سخن به میان نیاورد. سرخوش، قلب تپندۀ هنر و موسیقی است. داود، فریاد رهایی است؛ رهایی از ظلمت تاریخ و رسیدن برای عدالت. فریادهای عدالتخواهی در ترانه و دمبورۀ او طنین افگنده است. بدون مبالغه، شناخت موسیقی ما، بدون شناخت داود سرخوش ممکن نیست. به جز داود سرخوش، چه کسی میتواند در «سرزمین من»، قلب «داغدار» ما را به تصویر بکشد و از بیخانمانی ما فریاد بر آرد. «غم دوری وطن» فقط با نوای سرخوش «کَنده» میشود. تنها سرخوش است که در حسرت شکوه بامیانِ آرزوها «آه» میکشد و در حسرت دوری دیار، میگوید «آدم بوره به میهن بخوانه بخوانه». سرخوش، مسیر سرخوشیهای تاریخ ما را رقم میزند. اهدای لوح تقدیر، کوچکترین قدردانی است که در برابر کارهای بزرگ یک رقم زن تاریخ صورت میگیرد.
کمتر افغانی را میتوان یافت کهبه ترانۀ جاویدان و ماندگار «وطن عشق تو افتخارم» گوش فرا نداده باشد و چندین بار آن را با عشق و علاقه نشنیده باشد. این ترانۀ ماندگار، فقط در درون مرزهای کشور محصور نمانده بلکه مرزها را درنوردیده و هرکس آن را به عشق وطن خود شنیده است. این ترانهای است که حتا رژیمهای که در حال زیرو رو شدن بوده اند و برای برانگیختن حس هموطنی و وطن دوستی مردم، آن را مدام نشر میکرده است. کمونیست و ملا، مجاهد و طالب، همه این ترانه را شنیده اند و حتا از این ترانه به عنوان سرود ملی استفاده شده است. این ترانه، به آواز زیبا و گیرای هنرمند پُرشور و جاویدان کشور، عبدالوهاب مددی خوانده شده است. عبدالوهاب مددی، زادۀ ولسوالی انجیل ولایت هرات است. او به نامهای عبدالوهاب هراتی، رنجور و سرانجام با تخلص مددی، به کارهای هنری خود پرداخته است. او، زمانی به عنوان معلم ایفای وظیفه کرده سپس در رادیو افغانستان به کارهای هنری خود پرداخته است. وی در کشورهای مختلف دنیا کنسرتهای خویش را با استقبال پُرشور هواداران خویش اجرا نموده است. عبدالوهاب مددی کتابی را نیز بنام سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان تالیف نموده است. روزگار سیاه کشور، مثل هزاران افغان بیخانمان این سرزمین، عبدالوهاب مددی را نیز از کشور رانده است. او اکنون در کشور آلمان زندگی دارد. مرکز فرهنگی کاتب به پاسداشت از کارهای ارزشمند این هنرمند توانمند، او را در برنامۀ افتتاحیۀ این مرکز دعوت نموده و برایش لوح زرین تقدیر اهدا نمود.
از بامیان تا دایکندی، از جاغوری و مالستان تا به ناور، هیچجایی را نمیتوان یافت که جشن شادی مردم بدون آهنگ «شفیقه»، سر آمده باشد. «شفیق از شِیو مَیَه شَبتَل ده سرشی»، مشهورترین ترانۀ عاشقانۀ هنرمند پُرآوازۀ وطن، امان یوسفی است. او با غیچک و دمبورۀ خود عاشقیهای جوانان ده را زمزمه میکرد و تابوهای زندگی مردم را میشکستاند. امان یوسفی، تنها از عاشقیها نغمه سر نمیدهد بلکه درد ویرانی و مصیبتهای آدمهای این دیار نیز در ترانههای او بازتاب حقیقی دارد. تزویر، جنگ و ویرانگری، مردم را پارچهپارچه ساخته و فضای آشتی را مخدوش ساخته است. برداشتن این شکافهای عمیق تنها از راه هنر ممکن است؛ ترانههای امان یوسفی را میتوان مرهمی برای این زخمها دانست. بیرارو دوست و دشمن مو شریکه/ که خاک و آب و میهن مو شریکه؛ این فریاد شیرین امان یوسفی است که همه را به همدلی فرا میخواند. فریادهای همدلی این هنرمند را میتوان مرهم واقعی در برابر زخم تبعیض، نفرت و کینه خواند. با چنین نقشی که این هنرمند نیکونگر با هنر خود بازی میکند، نمیشود که او را شایستۀ تقدیر و تمجید نشمرد. او به پاس همین نقش بارز هنری خویش، لوح تقدیر مرکز فرهنگی کاتب را از آن خود نمود.