محل تبلیغات شما

<--306px-->
سنگسار رخشانه، نمونه ای از بازی با زندگی انسان افغانی سنگسار رخشانه، نمونه ای از بازی با زندگی انسان افغانی

سنگسار رخشانه، نمونه ای از بازی با زندگی انسان افغانی

سنگسار رخشانه در ولایت غور، در حقیقت تکرار سناریوی قتل فرخنده در کابل است که در روزهای نخست امسال در قلب پایتخت اتفاق افتاد. در ماهیت قتل رخشانه و فرخنده، هیچ تفاوتی نمی توان پیدا کرد. ویدیوی 30 ثانیه ای که از سنگسار رخشانه به نشر رسیده است، تقریبا تکرار عین همان رویدادی است که در کابل، به زندگی فرخنده پایان داد. رخشانه و فرخنده، دو هم سرنوشت هم اند که از سوی یک جمعِ هم عقیده، هم باور و هم کیش در زیر آوارهایی از سنگ سلاخی شدند. این که چرا چنین رویدادهای هولناک، زیر سایه ی حکومتی که دستگاه فعال عدلی، قضایی و دادرسی دارد، اتفاق می افتد، پرسش جدی ای را بر می انگیزد.

به عقیده ی من، در کنار این که رویکرد دینی این رویدادها زیر پرسش قرار داده می شود، می باید رویکرد سیاسی آن نیز مورد پرسش قرار گیرد. مبرهن است که چنین فجایع با رویکرد دینی با دستان کسانی که سواد کافی دینی ندارند یا بهتر گفته شود که هیچ سواد دینی جز نطق طوطی وار از دین ندارند، خلق می شود. باید گفت که سنگسار رخشانه در ولایت غور و زجر کُشی فرخنده در کابل، جز سناریوی قدرت نمایی سیاسی بنیادگرایان، به خصوص گروه طالبان چیز دیگر بوده نمی تواند. درست است که با آمدن جامعه جهانی، گروه تروریستی و بنیادگرای طالبان از قدرت کنار رانده شدنند اما هرگز شکست نخوردند؛ لذا این گروه به هر شیوه ی ممکن در پی نمایش قدرت خویش می باشند و از این طریق خواهان دستیابی به امتیازات سیاسی می شوند. گروه طالبان نظر به دلایل ذیل دست به چنین فجایع انسانی می زنند:

یکم، ابراز موجودیت. گروه طالبان بجز از خلق فجایع انسانی، چیز دیگری برای بودن ندارند. تنها راهی که طالبان می توانند موجودیت خود را به نمایش بگذارند، همین شیوه است. اگر خلق سناریوهای رعب آور از سوی این گروه نباشد، دیگر کسی از این گروه نامی نخواهد برد و همه این گروه را به پستوخانه های فراموشی می سپارند. چنین است که این گروه بنیاد گرا و تروریستی با ایجاد ترس، نامی از خود در ذهن مردم می گذارد.

دوم، ایجاد جایگاه در میان جامعه محافظه کار و سنتی افراطی. این که گروه طالبان در میان جامعه سنتی و افراطی از جایگاه بلندی برخوردار است، یک حقیقت مسلم است. اگر این گروه دست به کارهای بنیادگرایانه، فجایع انسانی و سنت قبیلوی نزند، جایگاه خویش را در این جامعه از دست خواهد داد. گفته های سیما جوینده مبنی بر این که رویداد سنگسار رخشانه از سوی گروه طالبان، ملاهای افراطی و سران جنگی روی داده است؛ این دلیل را تأیید می کند.

چه چیزی باعث شده است که بنیاد گرایان و گروه تروریستی طالبان، بدون هیچ هراسی و به طور علنی در قلمرو دولت حاکم، سناریوی غم انگیزی را به نمایش می گذارند و با جان آدم ها بازی می کنند؟ اگر واقعبینانه فکر نماییم، نمی توان از نقش دولت در خلق این رویدادها اغماض نمود. طالب و اندیشه ی طالب، ریشه در جامعه ی سنتی، محافظه کاران دینی و افراطیان دارد. طالبان پس از شکست خود، بلندگوهای مسجدها را برای ابراز اندیشه ی خود تریبون ساختند و از این طریق تا توانسته اند بر ضد آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق شهروندی فریاد زده اند و در پی  خواسته های خود شده اند. کم نیستند صداهایی که به طور علنی در بر اندازی نظام از همین مساجد از سوی طالبان در قالب علمای دینی بلند شده است. با این شیوه، طالبان در درون دولت، از خود دولت ساختند و فرمان های خود را بدون هیچ هراس یک به یک تطبیق می کنند. تا هنوز شاهد هیچ برخورد جدی از سوی دولت در قبال این گونه رویدادها نیستیم. سیاست دولت در برگرداندن گروه طالبان در قدرت به بهانه ی صلح، در خلق چنین فجایع انسانی نقش دارد.

برای پایان دادن خلق فاجعه ها از سوی طالبان، جز تغییر سیاست دولت در قبال این گروه هیچ راه ممکنی به نظر نمی رسد. اکنون که گروه طالبان به طور رسمی از هم انشعاب نموده اند، پیمودن راه صلح با این گروه جز کار بیهوده ای چیز دیگر بوده نمی تواند. اکنون زمان آن رسیده است که شورای عالی که جز هزینه های اضافی بر دوش دولت چیز دیگری نبوده است، دامن آن برچیده شود و به جای آن مقابله جدی با بنیادگرایان، تروریستان و افراطیان شروع شود؛ تا دیگر با زندگی رخشانه و رخشانه های دیگر بازی نشود؛ به زندگی و خون رخشانه ها باید ارزش قایل شد و به مردن «مورچه وار» انسان های افغانی نقطه ی پایان گذاشت.

 

مطالب بیشتری در این بخش