محل تبلیغات شما

<--306px-->
آنکه به دیگران امید میداد، نا امید شد و رفت آنکه به دیگران امید میداد، نا امید شد و رفت

آنکه به دیگران امید میداد، نا امید شد و رفت

هرصبح با دلی پراز امید از خواب برمی خاست و برای رفتن به مکتب آماده می شد. مادرش که از همه با او مهربانتر بود بیگ پشتی را به شانه هایش میداد و از روی دلداری به او می گفت که نگران نباشد و به مهربانی خدا امیدوار باشد، سپس با آه سردی که از ته دل می کشید، با نگاه هایش او را تا دوردست ها بدرقه می کرد.
زمانی که او با دیگر شاگردان مکتب که همگی بدن سالم داشتند یکجا می شد، قطره های اشک از گونه های مادرش باران گونه می بارید اما زیر لب می گفت: "پسرم شاید قسمتت همین بوده، برو درست را بخوان، هرچه نباشد وقتت اینگونه می گذرد".


پدرش محمدجمعه نام دارد و مرد زراعت پیشه و تهی دستی است. این پیرمرد نمی تواند به حبیب الله پسرمعیوبش کمک کند. او گاهی ناامیدانه می گفت که چاره نیست و این اداره خدا بوده است که حبیب بدون دست به دنیا بیاید.
درمکتب آموزگارش نیز با او رویه درستی نمی کیرد.
حبیب گفت:گ معلم به من می گفت، دلت که درس می خوانی یانه، اگر از اینجا فارغ شوی، من تورا به عنوان معلم صنف اول هم قبول نخواهم کرد".
او اما با نادیده گرفتن تمام مشکلات به دروسش از که لیسه دهمرده گلزار از مربوطات ولایت غزنی آغاز کرده بود ادامه داد و تا صنف هفتم در این مکتب درس خواند. حبیب بعدها به سنگ ماشه رفت و از لیسه شهید عبدالغفور ولسوالی جاغوری غزنی فارغ صنف دوازده شد.
زندگی حبیب الله پر از فراز و نشیب ها و سختی هایی است که می تواند دل هرکسی را بدرد آورد.
او زمانی که شامل آشیانه سمرشد؛نهاد خیریه ای که از سوی سیما سمر رئیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان برای سرپرستی ازاطفال بی سرپرست ایجاد شده است، بر امیدها و آروزهایش افزوده شد و آرزوهای نو در دلش سبز شدند. آشیانه ثمر از صنف سه تا کنون مصارف تحصیلات حبیب الله را پرداخت کرده است.

حبیب الله همیشه این جمله که "خواستن توانستن است" را از استادانش در آشیانه سمر شنیده بود، با خود تکرار میکرد و کم کم به توانمندی هایش باورمند می شد.
این جوان پر تلاش در کنار درس و تعلیم به ورزش فوتبال، هنرخطاطی و رسامی نیز علاقه داشت. چندین بار آثار خطاطی و نقاشی پنسیلی اش در نمایشگاه ها به نمایش گذاشته شدند.


حبیب الله پس از تمرینات سخت و طاقت فرسا سرانجام موفق شد تا تمام کارهای روزمره اش را با پاهایش انجام دهد. این امر امیدواری های او به زندگی را بیشتر از پیش افزایش داد.
او  زمانی که در آزمون کانکورشرکت کرد، دوست داشت دررشته ی حقوق درس بخواند، اما باگرفتن 298 نمره درجامعه شناسی دانشگاه کابل کامیاب شد. تلاش کرد تا خود را از دیپارتمنت جامعه شناسی به حقوق تبدیل کند  اما این تلاش ها بی نتیجه بود، زیرا هیچکسی، نه وزیر تحصیلات عالی ونه رییسان دانشکده ها برای دودقیقه هم نخواستند به سخنانش گوش دهند.
حبیب الله که نوید که کارهای روزمره اش را با کمپیوتر انجام میداد، با زبان انگلیسی آشنا بود و در کنار این مهارت ها با پاهایش خط نستعلیق می نوشت، پس از فراغت از رشته جامعه شناسی و فلسفه دانشگاه کابل، در رشته حقوق دانشگاه گوهرشاد به تحصیل خود ادامه داد و از آنجا نیز سند فراغت به دست آورد.
این جوان که گویا نیروی خستگی ناپذیری در درونش موج می زد، اقدام به تاسیس یک دارالوکاله شخصی کرد و تصمیم گرفت که دیگر باید کار کند و به زندگی اش سر و سامانی دهد.
او می گفت که وقت بازدهی اندوخته هایش فرا رسیده و به همین منظور با وزیر کار و امور اجتماعی و نیز معین های وزارت های عدلیه، شهدا و معلولین و نیز شماری از رئیسان ادارات دولتی را ملاقات کرد اما پس از پرکردن فرم استخدام و پشت سرگذاشتن موفقانه مصاحبه های کاری، در هیچ جایی او را به عنوان کارمند نپذیرفتند. نه وزارت شهدا و معلولان و نه وزات عدلیه، نگذاشتند که  در میان فهرست کامیاب شدگانی که قرار بود وکیلان مدافع و مساعدت های حقوقی شوند، نامی از او برده شود. او هیچ واسطه ای نداشت تا کمکش کند نه وکیل، نه وزیر و نه هیچکس دیگر...


نفرین به وضعیت و ترک دیار
وقتی هیچ کسی احساس اورا درک نکرد وصدای اورا نشنید، افسوس خورده با نااُمیدی، به این وضعیت موجود درکشور، نفرین فرستاد و مثل هزاران جوان و تحصیلکرده بی واسطه و بی پناه این وطن، ره آوارگی وغربت را پیش گرفت.
وقتی حبیب الله درک کرد که هیچ کسی احساس او را درک نمی کند و صدایش را نمی شنود، با ناامیدی به وضعیت جاری در کشور نفرین فرستاد و مثل هزاران جوان تحصیل کرده اما بی پول و بی واسطه دیگر، به امید دست یافتن به زندگی بهتر راهی دیار غربت شد.
حبیب الله نوید، ازهمان دوره طفولیت تاکنون که بیست وهشت ساله شده هیچگاهی نتوانسته بود از دستهایش استفاده کند، دوستانش نگران اند که اگر او را پولیس ایران باسیلی بزند، اگر درمیان موترهای قاچاقی و کشتی های مسافربری، زیر پاه لِه شود چه خواهد کرد، چون اودست ندارد که دفاع کند؟!.
حبیب الله که دستانش توان کار کردن را نداشتند، از دوران کودکی تا کنون که نزدیک به بیشت سال سن داشت، هیچگاهی نتوانسته بود که از آنها استفاده کند. اکنون که او راه سفر در پیش گرفته، دوستانش نگرانند که مبادا پولیس ایران او را با سیلی بزنند یا در میان موترهای قاچاچیان و کشتی های مسافربری زیر پاهای دیگران له شود، زیرا او دستی ندارد که بتواند با آنها به دفاع از خودش بپردازد.


"می خواستم کسی باشم اما نگذاشتند"
او پیش از آنکه آواره شود می گفت که زیاد تلاش کرده است تا کسی باشد و به جامعه خود خدمت کند اما پس از ده ها بار مارجعه به موسسات غیر دولتی، وزارت خانه ها و ریاست ها و پرکردن فرم استخدام و نیز سپری کردن موفقانه مصاحبه های کاری در این نهاد ها، هیچ کدام از آنها حاضر نشدند که او را به عنوان کارمند بپذیرند.
در مؤسسات غیر دولتی میگفتند، عجب ساده هستی امتحان دادن شما یک پروسه اداری بود والا کارمندش قبلن استخدام شده، دربخش مساعدت های حقوقی وزارت عدلیه بعداز انکه کامیاب شدم، بالای نامم خط زده شد، باقلم سرخ نوشته بودند کسی دیگر بجای این استخدام شود، چون این دست ندارد.
او می گفت که مسئولان موسسات غیر دولتی می گفتند که عجب ساده هستی! امتحان شما یک بهانه برای طی کردن پروسه اداری بود وگرنه کارمند مورد نیاز قبلا استخدام شده است.
به گفته او؛ وزیرکار، امور اجتماعی، شهدا و معلولین با آنکه وعده داده بود تا در یکی از بست های این وزارت استخدامش کند اما باهر بار مراجعه به این وزارت، دروازه به رویش بسته شده و زمانی که زیاد اسرار کرده، تهدید به مرگ شده است.
او هنگامی که آماده سفر شده بود، نبود کار و امنیت و برخورد تعیض آمیز ادارات با اتباع کشور را بزرگترین دلیل آوارگی اش خواند.
واکنش وزارت شهدا و معلولان
علی افتخاری، سخنگوی وزارت کار، شهدا و معلولان اما میگوید که حبیب الله نوید بارها به این وزارت مراجعه کرد و با مقامات بلندپایه ملاقات کرد.
او افزود که حبیب الله آدم با اندیشه، تحصیل کرده و با سوادی بود اما در مورد اینکه چرا مسئولان وزارت او را استخدام نکردند معلوماتی ندارد.
سید محمدهاشمی، معین اداری وزارت عدلیه پس ازآنیکه حبیب الله نوید این وطن را ترک کرده است،  گفت:" بسیار سخت است که یکنفر معلول بتواند دربخش مشاورت حقوقی این وزارت کارکند، باآنهم اگراو بیاید وعلاقه مند کار دراین وزارت باشد، همراهش گپ میزنم ".
در همین حال سیدمحمدهاشمی معین اداری وزارت عدلیه پس از آنکه حبیب الله نوید افغانستان را ترک کرد گفت که بسیار سخت است تا یک معیوب بتواند در بخش مشاورت حقوقی این وزارت کار کند، با آنهم اگر او بیاید و علاقه مند کار با او در این وزارت باشد، با او صحبت خواهم کرد.
با این حال نوید به امید اینکه بتواند به جایی برود که بدون رنج بردن از تبعیض زندگی کند و به کرامت انسانی اش احترام شود، راهی دیار غربت شد.


 

مطالب بیشتری در این بخش