

کابل، پاتوق هنرمندان بی هنر
روزپنجشنبه 30 دلو، دانشگاه ابن سینا میزبان جمعی از داستان نویسان، داستان دوستان و دانشجویان بود. این محفل به مناسبت گرامیداشت از روز جهانی داستانهای کوتاه از سوی خانه ادبیات افغانستان در کابل برگزار شده بود.
در محفلی که بههمین مناسبت برگزار شده بود، شکور نظری شاعر و نویسنده و دبیر خانه ادبیات افغانستان با اشاره به فعالیتهای هنری و ادبی در افغانستان گفت که فعالیتهای ادبی و هنری این کشور دچار یک آشفتگی است.
او گفت، نبود فضای نقد و نقدپذیری، باعث شده است که هیچ اثر جدی تولید نشود و مخاطبان جدی نیز پیدا نشود.
او افزود که فعالیتهای خانه ادبیات افغانستان در قسمت ادبیات این بود که یک فضای جدی نقد به میان آید اما در این کار خود موفق نبوده است.
به گفته او؛ هرباری که برنامهی نقد برگزار شد، با وجود هماهنگی و پیش خوانی اثر اما در زمان نقد، ملاحظه کاری و رفاقت بازی صورت میگرفت و نقد جدی صورت نمیگرفت.
این نویسنده تاکید کرد، اگر فضای نقد جدی میبود، بدون مخاطب میماند.
او گفت، برنامه شبهای کابل که از سوی خانه ادبیات برگزار میشود، بر همین هدف است. به گفته ی وی، همین دلیل باعث شده است که کتاب ها به صورت غیر فنی و بدون کارشناسی از سوی بنگاه های نشراتی به بازار عرضه شود.
عبدالواحد رفیعی داستان نویس و سخنران اصلی این محفل، با نگاه تاریخی و انتقادی در مورد داستانهای کوتاه گفت که داستان و رمان پس از قصه و افسانه به میان آمده است.
به باور وی، خاستگاه اصلی قصه و افسانه دنیای شرق و خاستگاه داستان و رمان دنیای غرب میباشد.
او از محمدنبی جمال زاده و صادق هدایت، به عنوان اولین داستان نویسهای زبان فارسی نامبرد. همچنان او از اثر بوف کور صادق هدایت به عنوان اثر ماندگار در ادبیات داستانی فارسی یاد نمود.
به باور او یک اثر زمانی ماندگار میشود که یا در زمان خلقت خود رونق داشته باشد و یا اینکه بعدا اهمیت آن کشف شود.
او گفت، هرگاه یک اثر بعد از پنجاه سال به فراموشی سپرده شود، آن را نمیتوان به عنوان یک اثر هنری نام برد.
او با اشاره به پیشینهی ادبیات داستانی افغانستان گفت، اولین اثر داستانی در افغانستان، جهاد اکبر میباشد اما وضعیت داستان در افغانستان چندان پر رونق نبوده است. او از اکرم عثمان، رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب، به عنوان پیشگامان داستان نویسی در افغانستان نام برد.
به باور آقای رفیعی، پاتوقهای هنرمندان و ادب دوستان باعث رونق هنر میشود.
او گفت، در دنیای دیگر، کافهها و کنارهم آمدن هنرمندان، داستان نویسان و شاعران، دنیای هنر را رونق داده است. او به وضعیت کابل اشاره نمود و گفت، در کابل پاتوقهای هنری وجود ندارد.
وی افزود، وقتی در کابل در جمع هنرمندان بنشینی، چیزی که نزد آنها نمی بینی هنر است؛ وقتی هنرمندان کنار هم میآیند، دغدغهی هنری ندارند مثلا از آب و هوا و این چیزها حرف میزنند.
به باور آقای رفیعی؛ یکی از علتهای رکود ادبیات و هنر در افغانستان این است که رسانهها به این مسئله توجه ندارند.
او گفت، روزنامهها باعث رشد ادبیات میشود، اختصاص دادن ستونهای خاص به ادبیات در رونق آن نقش مهم بازی مینماید اما در افغانستان، نگاه به هنر یک نگاه پروژه ای است که به باور او، این نگاه به هنر باعث میشود که هنرمند بازدهی هنری نداشته باشد.
نازیلا نجوا، داستان نویس جوان که داستانهای خود را در روزنامهی جامعهی باز به چاپ می رساند نیز داستان کوتاه خود را به نام «گوشواره» که داستان زندگی یک دختر روستایی را به تصویر کشیده بود برای حاضران در محفل خواند که با استقبال گرم مخاطبین مواجه شد.
همچنان حبیب صادقی، نویسنده ی رمان بادیگارد، چگونگی شکل گیری داستان و سیر تاریخی آن را در افغانستان به نقد و بر رسی گرفت.
او گفت:" داستان در قرن چهارده از درون شعر به میان آمده است. به باور او، چخوف، داستان نویس روسی تبار، داستان را به اوج پختگی رسانده است".
او گفت، داستان نویسی در افغانستان در زمان جریانات روشن فکری شکل گرفته است.
به گفتهی او، با روی کار آمدن امان الله خان در سال 1919، داستان نویسی رونق بیشتر یافت.
براساس اظهارات او؛ گسترش داستان نویسی به زمان نهضت ترجمه در افغانستان بر میگردد که محمود طرزی، با ترجمه نمودن داستانهای خارجی، داستانی نویسی را در افغانستان رونق داد.
صادقی می گوید، تا دههی 40 در افغانستان تولید ادبی وجود نداشته است و دههی 40 یک دههی پربار برای ادبیات افغانستان است. او گفت، داستان نویسی در افغانستان نماد روشن فکری پنداشته میشد، تمام کسانی که دغدغهی روشن فکری در سر داشتند، داستان می نوشتند.
او گفت، شخصیتهای افغانستان نظیر احمدعلی کهزاد، عبدالحی حبیبی، صدیق فرهنگ، موسی شفیق آخرین نخست وزیر شهنشاهی افغانستان همه داستان نوشته اند، همچنان خلیل الله خلیلی شاعر پرآوازهی کشور نیز داستان نوشته است که داستان «زمرد خونین» آن چندین بار به چاپ رسیده است.
به باور آقای صادقی، در زمان کمونیستها در افغانستان، ادبیات ساختار شعاری را به خود میگیرد و این روند تا انقلاب ثور ادامه مییابد و پس از آن، ادبیات نیز همانند تمامی بخشهای زندگی مردم افغانستان رو به نابودی میشود. تا اینکه ادبیات در دنیای مهاجرت شکل میگیرد و داستان نویسها جدید ظهور میکنند.
آقای صادقی میگوید:" در گذشته ادبیات داستانی افغانستان یک ادبیات محتوایی بود، همه با سوادان و نخبگان جامعه که در گیر سیاست و رهبری افغانستان بودند، داستان مینوشتند. در آن زمان، وزیر، نخست وزیر و این گونه اشخاص داستان مینوشتند که دیدگاههای سیاسی آن زمان در داستان بازتاب داده میشد، اما در حال حاضر کسانی که داستان مینویسند، افراد نخبهی جامعه نیستند، آن ها در سیاست تاثیر گذاری ندارند. داستانهای کنونی، داستانهای فنی و تاکتیکی اند تا این که محتوایی باشند".
او اضافه کرد:" داستانهای که اکنون نوشته میشوند فاقد محتوا میباشند. در گذشته کسانی داستان مینوشتند، سواد داستانی نداشتند اما محتوا و جریانی در آن دخیل بود اما اکنون داستان نویسها با تمام تاکتیکها و فنون داستان آشنا اند اما آن دغدغهی دیروز را ندارند".
هادی مروج، کسی که در جشنوارهی ادبی قند پارسی مقام دوم را از آن خود کرده پس از آقای صادقی، داستان کوتاه خویش را به خوانش گرفت و به تعقیب آن، مصطفی سجادی، تارهای دمبورهی خود را به صدا در آورد و از عاشقیهای کوه پایههای هزارستان ترانه سر داد.
دمبوره و دوبیتیهای عاشقانهی هزارستان با صدای مصطفی، برنامه شادمانه را پایان داد و در نهایت همه به سوی میز کتاب رفتند و شعر و داستان ورق زدند.