محل تبلیغات شما

<--306px-->
هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اقتصاد ناچیز و تقلای جبران از طریق آموزش ـ مجله‌ی اورال هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اقتصاد ناچیز و تقلای جبران از طریق آموزش ـ مجله‌ی اورال

هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اقتصاد ناچیز و تقلای جبران از طریق آموزش ـ مجله‌ی اورال

قسمت یازدهم
تا این‌جا گفته، از وضعیت سیاسی و فراز و نشیب‌های جامعه‌ی سیاسی هزاره زیر نام جمهوریت؛ اما در قاموس اندیشه‌ی قبیلوی آمدیم. اما تاکنون، نگاه دقیق و همراه با بررسی نقطه‌های قوت و ضعف جامعه‌ی هزاره به صورت آماری و کامل از وضعیت اجتماعی این قشر بزرگ اجتماعی در افغانستان صورت نگرفته‌است. این مورد نه توجه نویسندگان را تا کنون به خود جلب کرده‌است و نه فعالان فرهنگی و سیاسی جامعه‌‎ی هزاره را به تکاپو واداشته است و نه مرکزهای تحقیقاتی به ثبت آمار اقتصاد جامعه‌ی هزاره اقدام کرده‌اند. با توجه به این موردها یکی از دلیل‌های ناپختگی سیاسی هزاره‌ها ‌که در یادداشت‌های قبلی به آن اشاره شد، شناخت ناکافی از وضعیت جامعه‌ی هزاره‌ها توسط خود هزاره‌ها بود. یا به عبارت دیگر، هیچ هزاره‌ای که در طول بیست‌سال گذشته ادعای روشن‌فکری، تعامل با گروه‌های سیاسی دیگر و اندیشه‌ی تغییر وضعیت را داشت، به فکر چاره‌جویی در مورد مشکل‌های اجتماعی، به خصوص مشکلات اقتصادی هزاره‌ها نشده‌بود. چون در مدت بیست‌سال گذشته همه‌چیز حول تحولات سیاسی می‌چرخید، از افراد باسواد تا بی‌سواد به فکر نظریه‌پردازی در امور سیاسی بودند.

یکی از مشکلات اجتماعی که هزاره‌ها پس از قتل‌عام وحشیانه‌ی عبدالرحمان خان تا کنون با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، مشکل اقتصادی است. هزاره‌ها قبل از استقرار جمهوریت، هم‌چنان در دل کوه‌ها در مناطق مرکزی افغانستان می‌زیستند و آذوقه‌ی چهار فصل زندگی‌شان را از دل خاک، با مشقت؛ ولی ناکافی می‌کشیدند. تنها درصدی اندکی از هزاره‌ها که سال‌های سال در مرکز شهرها زندگی داشتند، هم‌چنان به کارهای شاقه، مانند جوالی‌گری و مزدوری گذران داشتند. در طول حاکمیت دور نخست طالبان در افغانستان، هزاره‌جات در تحریم بود و بدون هیچ‌نوع دست‌گیری از مرکز مردم مجبور بودند در طول زمستان با نان جو، جواری و گندم به نسبت بسیار کم و نان «شخل» و «کولول» و... و در فصل بهار، هم‌زمان با روییدن سبزی‌های بهاری، مدتی زندگی شان را با سبزی‌ می‌گذراندند. هزاره‌ها نه تنها با مشکلات موجود خو گرفته‌بودند و اقتصاد ناکافی و نداشتن معیشت را سرنوشت واقعی‌شان می‌پنداشتند، بل در بلندپروازانه‌ترین وضعیت، بزرگ‌ترین رویای شان رسیدن به کشور ایران و پاکستان برای به دست آوردن چند قران تومان و چند روپیه کلدار، آن‌هم در کارخانه‌های سنگ‌بری، مرغ‌داری، کشاورزی، قالین‎بافی و... برای ادامه‌ی زندگی خود بودند. هرگاه آنان پس از چندین‌سال می‌خواستند به خانه برگردند، هم‌چنان در مسیر راه باید خوش‌شانس می‌بودند که با جان سالم و زنده به خانه می‌رسیدند و خانواده‌های شان از نگرانی و سردرگمی نجات می‌دادند.

سقوط طالبان توسط امریکا و استقرار جمهوریت، نه تنها رویاهای جدیدی برای هزاره‌ها خلق کرد، بل در اولین نگاه، آموزش را یگانه راه حل مناسب برای جبران مشکلات اجتماعی، به خصوص مشکلات اقتصادی پیش پای هزاره‌ها گذاشت. هزاره‌ها به نسبت قابل توجه از روستاهای هزارجات به شهرهای بزرگ افغانستان سرازیر شدند و در اکثر ولایت‌ها به خرید زمین و ساختن خانه‌های شخصی اقدام کردند. کابل، بلخ، هرات، سه ولایتی که میزان قابل توجه هزاره‌های برگشته از کشورهای همسایه و درصدی بالایی از جامعه‌ی روستایی را در خود جای دادند. آنان نه تنها به کارهای جدید و تشبث‌های کوچک شهری رو آوردند، بل به دنبال توازن میان زندگی شهری و روستایی نیز برامدند. در یک مقیاس کلی، زندگی هزاره‌ها با ورود به شهرها تغییر قابل ملاحظه‌ کرد و نه تنها دسترخوان شان نسبت به گذشته رنگین‌تر شدند، بل جوانان هزاره به دنبال فرصت‌های آموزش معیاری شدند و از آن طریق از سنت‌های محرومیت و غیرقابل تغییر در گذشته، به فکر ساختن جامعه‌ی آرمانی و تکثرگرا عبور کردند.

آموزش کلید خوش‌بختی هزاره‌ها بود؛ اما چون محرومیت سیاسی بیش از محرومیت‌های درون‌اجتماعی برای هزاره‌ها سنگین تمام شده‌بود، هزاره‌ها در طول سال‌های فراگیری و آموزش، نه تنها به طرف رشته‌های کاربردی رهنمون نشدند، بل خواستند، با روآوردن به رشته‌های علوم انسانی، حقارت دوری از جامعه‌ی سیاسی در گذشته را جبران کنند. در وضعیتی که رشته‌های علوم انسانی در افغانستان چندان خریدار نداشتند، بزرگ‌ترین آرزوی یک جوان هزاره بعد از سپری کردن آزمون کانکور، راه‌یابی به دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی و یا هم رشته‌ی اقتصاد، ادبیات و روان‌شناسی در دانشگاه‌ها بود. کم‌تر جوانی در این مدت رویای رسیدن به دانش‌کده‌های انجنیری ساختمانی و انجنیری کمپیوتر، رشته‌های دام‌داری و زراعت و... را در سر می‌پروراند و برای راه‌یابی به آن تلاش می‌کرد. با این‌وجود، این پیش‌فرض چندان موفق نبود و درصدی بسیار پایین از جوانان فارغ‌شده از رشته‌های علوم انسانی در اداره‌های دولتی و خصوصی، آن‌هم خلاف رشته‌ی تحصیلی و تخصص شان جذب کار شدند و باقی یا به کارهای روزمره مانند دکان‌داری و... خود را مصروف کردند و یا هم عده‌ای به فکر بیرون شدن از افغانستان شدند و در کشورهای دیگر به عنوان مهاجر یابه صورت قانونی و یا هم غیر قانونی مشغول کارهای پیش‌پاافتاده و شاقه شدند.
تنها روزنه‌ای که در طول سال‌های جمهوریت بر هزاره‌ها از طریق آموزش و پرورش نمایان شد، ادامه و گسترش مرکزهای آموزشی و فرهنگی بود. این مرکزها که هزینه‌های آن با جذب دانش‌آموز و مراجعه‌کننده به دست‌ پوره می‌شد، سهولت‌های خوبی برای متقاضیان به خصوص متقاضیان کانکور نیز مهیا کردند. نسلی که دست به ایجاد مرکزهای آموزشی به ویژه در سمت غرب کابل زدند، نه تنها جلو هزینه‌های گزاف در مرکز‌های آموزشی دور از غرب کابل و در مرکز شهر را گرفتند، بل با کیفیت بسیار خوب و با هزینه‌ی مناسب با همان کیفیت مرکزهای آموزشی دیگر، به دانش‌آموزان تدریس می‌کردند. لازم به ذکر است که در طول سال‌های گذشته مرکز‌های آموزشی خصوصی در غرب کابل، کمک کردند شماری قابل ملاحظه‌ای از جوانان متقاضی به رشته‌های معتبر در دانشگاه‌های دولتی جذب شوند.

مرکزهای آموزشی خصوصی که در قالب آمادگی کانکور در غرب کابل فعالیت می‌کردند، در کنار پایین آوردن هزینه‌ی آموزش برای جوانان متقاضی، تشویق خوبی هم برای جوانان دیگر شدند تا آنها هم‌چنان، ایجاد مرکزهای آموزشی خصوصی را یکی از گزینه‌های فعالیت در آینده در ذهن داشته باشند. این مرکزها که در وزارت معارف ثبت شده‌بود، هم کمک بزرگی برای دولت برای جبران کمبودی منابع آموزشی بود و هم جوانان هزاره‌ را که از ولایت‌ها به کابل می‌آمدند، کمک می‌کردند که نداشتن چندین‌سال آموزگار متخصص و کتاب‌های ناکافی درسی را با فراگیری درس‌های حرفوی در مرکزهای آموزشی در کابل فراموش کنند.
روند روبه رشد مرکزهای آموزشی در جامعه‌ی هزاره به خصوص در غرب کابل، هم وجهه‌ی فرهنگی جامعه‌ی هزاره را بالا برده‌بود، هم منبع معتبر و پاک درامد اقتصادی و تامین معیشت برای صاحب‌امتیازهای آن بود. به باور اکثریت غرب کابل با داشتن مرکزهای آموزشی‌اش قابل شناخت و شرق کابل با داشتن ساختمان‌های مجلل‌اش قابل تعریف بود. اما درامدی که از آدرس مرکزهای آموزشی به دست می‌آمد برای جبران کم‌بودی اقتصادی برای کل جامعه هزاره کافی نبود. از سویی به جز این منبع، هیچ روزنه‌ای معتبری برای کسب درامد داخلی برای افراد جامعه متصور نبود. تاسیس کارخانه‌های تولیدی و شرکت‌های عمرانی از سوی هزاره‌ها بسیار کم مدنظر بود؛ چون به لحاظ دانش تخصصی، کلیت جامعه‌ی هزاره مستعد راه‌اندازی چنین شرکت‌هایی در یک مقیاس کلان درون هزارگی نبودند. از سویی وضعیت شکننده‌ی امنیتی هم‌چنان اجازه‌ی پروبال کشیدن به آنانی که شرکت‌های نه چندان مطرح تولیدی و عمرانی داشتند، نمی‌داد.

ممکن ظاهر غرب کابل و شماری از ولایت‌های هزاره‌نشین نسبت به گذشته تغییر چشم‌گیری پیدا کرده‎باشد؛ اما رونما شدن تغییر در شهر و بالا شدن تمامی ساختمان‌های تجارتی و خانه‌های رهایشی از درامد خالص داخلی هزاره‌ها نبوده و نیست، بل پولی ارسالی مهاجران دور از وطن کمک کرده‌است که خانواده‌های آنان خانه‌های نسبتن عصری بسازند. تا کنون هم‌چنان رقم بزرگ خانواده‌های هزاره وابسته با پول‌های ارسالی از سوی نزدیک‌شان در کشورهای خارج است و اگر آن پول کمکی قطع شود، نه تنها وضع درصدی بزرگ خانواده‌های هزاره‌ دوباره وخیم و بد می‌شود، بل به شمار خانواده‌های فقیر در جامعه‌ی هزاره نیز بالا می‌رود. آنانی‌که به اصطلاح عام کمک‌کننده‌ی خارجی ندارند، وضع زندگی شان چندان مناسب نیست و وضعیت معیشتی اکثر آنان زیر صفر و منفی ارزیابی می‌شود.

ادامه دارد ...

مطالب بیشتری در این بخش