تداوم نسل کشیهزارهها پس از قتل عام عبدالرحمن، تا دورهی خونین طالبان امروز
نسل کشی چیست و چرا هزارهها قربانی میدهند؟
آغاز قتل عام رسمی و علنی هزارهها در دورهی حکومت استبدادی عبدالرحمن بر میگردد. عبدالرحمن، فرزند محمدافضل خان در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی حکومت افغانستان را در دست گرفت و پس از مستحکم ساختن پایهی حکومت خویش، چشم طمع به جغرافیا و مالیات مناطق مرکزی(هزارستان) دوخت. هزارهها که نمیخواستند باجده کسی باشند، از این فرمان امیر سرپیچی کرده و از پرداخت مالیات ابا ورزیدند. این امر باعث شد تا عبدالرحمن با استفاده از ابزار دینی-مذهبی و قومی، فرمان قتل هزارهها را صادر کند.
به روایت دیگر با استناد از نوشتههای فیض محمد کاتب هزاره، سیاست عبدالرحمن در مرحله نخست تسلط بر مناطق است که از آن به عنوان"هزاره یاغستان" نام برده شده است. سپاهیان وی، پس از شناسایی مسیرها به گونهی دقیق، از چندین جهت بالای ارزگان حمله میکنند و سرانجام بدون هیچگونه جنگ جدی و خونریزی، مناطق مورد نظرشان فتح شده و صلح بوجود میآید.
پس از تصرف کامل مناطق هزارهها، ظلمهای غیر انسانی سپاهیان عبالرحمن:( به بردگی گرفتن دختران و زنان و انتقال آنها به دربار و مناطق دیگر، تجاوز جنسی و قتل و کشتار مردان) باعث شورش مجدد مردم هزاره علیه حکومت عبدالرحمن میشود.
تقابل و رو در رویی مردم هزاره با سپاهیان عبدالرحمن، باعث تغییر سیاست عبدالرحمن علیه مناطق مرکزی(هزارهجات) میشود و در این مرحله، شاه به سپاهیانش دستور نابودی کامل هزارهها را صادر میکند.
عبدالرحمن برای رسیدن به این اهداف(نابودی کامل هزارهها) از ابزار"اعلان تکفیر" و " مباح دانستن مال، جان و ناموس هزارهها) استفاده کرده است زیرا، بدون اعلان تکفیر علیه هزارهها، پادشاه نمیتوانست املاک مسلمانان را تصرف کند، زنان را برده خویش ساخته و مردان را بیرحمانه به قتل برساند. با صدور تکفیر، کشتار و تصرف سرزمین هزارهها آغاز شد.
ابزار(مباح نشان دادن مال، جان و ناموس هزارهها) در واقع تشویق و روحیهدهی برای سپاهیان عبدالرحمن بود. پادشاه به سپاهیانش میگوید:" به هرتعداد که میتوانید، مردم هزاره را بکشید، اسیر کنید و به کنیزی ببرید؛ به شرط این که خمس آن را به دولت بدهید."
بنا به روایت فیض محمد کاتب در کتاب سراجالتواریخ، در نزدیک به ۳۰ سال حدو ۴۰۰هزار خانوادهی هزاره از مناطق شان اخراج میشوند و جای آنها را طوایف پشتون ازقوم: "غلجاییها و درانیها" میگیرند. از میان این ۴۰۰هزار خانواده نیز تنها ۱۰ الی ۲۰ درصد آنها جان بسلامت میبرند. ۸۰ درصد آنها یا کشته شده و یا هم به کنیزی و بردگی برده شدهاند.
این کشتار بیرحمانهی عبدالرحمن، آغاز قتلعام علنی هزارهها و همچنان بنیانگزار آیدیای عصبیت قومی- مذهبی در افغانستان محسوب میشود.
در کتاب(تاریخ باستانی هزارهها)اثر" عباس دلجو" در مورد شمار هزارهها در افغانستان قبل از قتلعام عبدالرحمن نوشته شده است:" هزارهها قبل از قتلعام شدن آنها توسط عبدالرحمن، در ۲۱ ولایت افغانستان حضور چشمگیری داشتهاند و ازمردم بومی این مناطق به حساب میرفتند."
حضور هزاران سالهی مردم هزاره در مناطق مختلف افغانستان باعث شده است که آقای"بارتولد" حتا در قرن ۱۹ میلادی، نفوذ هزارهها را بیشتر از اقوام دیگر در افغانستان دانسته است.
خانم"ماری آن ستون" نیز در نوشتهی تحقیقی خود تحت عنوان(هزارهی افغانستان) نوشته است:" هزارهها قبل از قتلعام شدنشان توسط عبدالرحمن، ۶۷% کل نفوس افغانستان را تشکیل میداد که بیشتر از نیم آنان درسال ۱۸۹۳ میلادی قتلعام شدند.
تهدابگزاری هزاره کشی، با تبلیغ و تکفیر دانستن عبدالرحمن، باعث شد تا این معضله سالهای متمادی و تا امروز دامنگیر مردم هزاره باشد. پس از تاریخ سیاه دورهی عبدالرحمن، حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان در قیام چنداول به قتل و کشتار هزارهها پرداخت که در نتیجهی آن حدود ۱۰ هزار شهروند هزاره، کشته شده است.
فاجعهی افشار به رهبری (شورای نظار دولت اسلامی افغانستان) و (اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان)، کشتار ۱۰هزار تن از مردم هزاره توسط طالبان در مزار نیز الگوی از عملیساختن تکفیر عبدالرحمنی است.
نسل کشی، قتلعام و ترور هزارهها تا اکنون ادامه دارد. پس از دههی ۹۰، هزارهها قربانی بیشمار در حملات تروریستی، انفجار و انتحار دادهاند. آمار کشتهشدگان مردم هزاره پس از دههی ۹۰، که در انفجار بم و انتحار کشته و زخمی شدهاند، حدود سههزار نفر میباشد. که از این میان حدود ۱۲۳۰ تن کشته و ۱۷۰۴ تن زخمی شدهاند.
با توجه به توضیحات فوق:"آیا کشتار هزارهها نسل کشی نیست؟"
مادهی دوم کنوانسیون منع نسل کشی؛ نسل کشی را چنین تعریف کرده است:" نسل کشی عبارت از ارتکاب هریک از اعمال ذیل به قصد نابود ساختن کل و یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی و یا مذهبی میباشد:
۱- کشتن اعضای آن گروه؛
۲- وارد کردن صدمهی شدید جسمی و یا روانی به اعضای آن گروه؛
۳- ایجاد شرایط دشوار زندگی برای یک گروه به قصد نلبود ساختن کل و یا بخشی از آنان به گونهی عمدی و از قبل پلان شده؛
۴- تحمیل اقداماتی به قصد پیشگیری از تولد و تناسل در گروه؛
۵- انتقال اجباری کودکان آن گروه به گروههای دیگر."
با توجه به عناصر و ویژگیهای تعریف نسل کشی، نظر به دلیلهای زیر به صراحت میتوانیم کشتار هزارهها در افغانستان را جنایت نسل کشی عنوان دهیم.
۱- کشتار هزارهها در افغانستان عمدی بوده و است؛
از دورهی عبدالرحمن تا اکنون که دور دوم حکومت طالبان را فرا میگیرد، هزارهها به گونهی عمدی کشته میشوند. حملات انتحاری طالب و داعش بیش از یک دهه، به هدف قتل مردم هزاره راه اندازی میشود. حرفهای عبدالمنان نیازی، قبل از به قدرت رسیدن طالبان، که به گونهی ویدیو و صوتی از صفحات مجازی پخش میشد، بیانگر این است که طالبان با اراده و تصمیمشان، مردم هزاره را میکشند. ملا نیازی با پخش ویدیو و صدای خود خطاب به مردم هزاره میگفت:" هزارهها با این مذهب دروغینشان فکر نکنند که اینجا عراق و سوریه است. خانهی آنها را به آتش میکشم و روزانه صد نفر هزاره را میکشم."
۲- نظر به عناصر جنایت نسل کشی؛ هزارهها گروه ملی، قومی، نژادی و مذهبی را شامل میشوند؛
.
در عناصر جنایت نسل کشی گفته شده است:(قصد نابود ساختن کل و یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی و مذهبی، نسل کشی محسوب میشود.) یعنی با توجه به این عنصر، نابودی "گروه سیاسی" شامل نسل کشی نمیشود بلکه در زمرهی"جنایت بشری" به حساب میآید. کشتار مردم هزاره از آغاز تا کنون، شامل جنایت نسلکشی است زیرا؛ مردم عامهی هزاره مورد کشتار سیستماتیک و عمدی قرار گرفته، نه گروه سیاسیون این قوم. حملات انتحاری داعش و طالب در مکتبها، مرکزهای آموزشی، مسجد، دستههای عزاداری روز عاشورا و ... نابودی مردم عامه را هدف قرار داده است.
۳- در تعریف جنایت نسلکشی آمده است که "نابود ساختن کل و یا بخشی از یک گروه" نسلکشی محسوب میشود، لذا در این مورد نیز نمیتوان کشتهشدن هزارهها را از قطار نسلکشی انکار کرد. وقتی طی یک دهه، بیشتر از سههزار تن مردم هزاره، به گونهی پلان شده و عمدی طی حملات تروریستی کشته یا صدمهی شدید جسمی و روحی میبینند، بدون تردید میتوانیم آن را جنایت نسلکشی بنامیم.