حمله در قلعه شهاده ادامه سریال تاریخی هزاره کشی است؟
انفجار مرگبار روز جمعه در قلعه شهاده در غرب کابل که ۲۶ نفر تلفات و شماری زیاد زخمی تا کنون گزارش شده است.
میراث حملات خونین بر علیه هزارهها حالا به گروه طالبان که امروز افغانستان را تحت سلطه دارند، سپرده شده است.
مردم هزاره در افغانستان از کشته شدن صدها هزار انسان هزاره که در طول یک صدو بیست سال ادامه دارد. آیا این یک «نسلکشی» تمام عیار نیست. مردم، فرهنگیان و بزرگانی اجتماعی، بارها در طی تظاهرات، گردهم آیی، ارسال نامه های جمعی، نوشتن مقاله و … از سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری، پارلمان و نهادهای مردمی در کشورهای مختلف خواسته اند تا نسلکشی هزارهها در افغانستان را به رسمیت بشناسد. اینک در حالی که در طی بیشتر از یک قرن همواره کشتار مردم هزاره در مقیاس متفاوت ادامه داشته و به ویژه در طی سال های گذشته که حملات پیاپی و خونین علیه مردم هزاره در افغانستان شدت گرفته، آیا زمان آن فرا نرسیده است که این خواست انسانی و بشری مردم هزاره شنیده و نسل کشی مردم هزاره به رسمیت شناخته شود؟ و هرچند که کشتار و تلفات از اقوام دیگر افغانستان نیز قابل نکوهش شدید و لزوم پیگیری را میطلبد. آنجایکه کشتار و حملات مداوم در طی بیشتر از یک قرن بالای هزارهها سازمانیافته و هدفمند است. لذاست که این مهم میطلبد تا نسل کشی هزاره به رسمیت شناخته شده و در محاکم و مجامع بین المللی مربوطه باید بررسی گردد.
هزارهستیزی در افغانستان بیشتر رنگ و بوی نژادی دارد که منشایی آن به دوران حاکمیت عبدالرحمن خان بین سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۰ میلادی دارد. ( از قضا رژیم طالبان شباهت های فاشیستی همان ایام را نیز دارد.) عبدالرحمن خان در سال ۱۸۸۰ در پی معامله با قدرت های جهانی آنزمان، بر مسند قدرت نشست و پس از آن، به فکر توسعه سرزمینش افتاد؛ زیرا بخشی از قلمرو خود را از دست داده بود. او برای جنگ با سردار ایوب خان و ترکان شمال به پول و امکانات نیاز داشت. به همین دلیل به سوی مناطق هزارهنشین حرکت کرد و از آنان خواست به حکومت مالیات بپردازند. برخورد غیرانسانی، مالیات سنگین و ظلم سپاهیان او به هزارهها این قوم را ناگزیر به قیام کرد و این همان فرصتی بود که عبدالرحمن خان مترصدش بود.
عبدالرحمن خان با علم کردن مباحث مذهبی، انگیزه فراوانی برای هزارهستیزی ایجاد کرد. بهخصوص پس از آنکه خون و مال هزارهها را مباح اعلام کرد. چنین بود که به گفته فیض محمد کاتب هزاره در کتابهای سراج التواریخ و نژادنامه افغان، عبدالرحمن خان از مجموع ۶۰۰ هزار خانوار هزاره که در افغانستان زندگی میکردند، ۴۲۰ هزار خانواده را قتلعام کرد. او برای اینکه به سپاهیانش بابت چنین قتل عام گستردهای مشروعیت دهد، هزارهها را کافر خواند و مبارزه علیه آنان را جهاد نامید. چنین بود که هزاران تن از مردم هزاره سلاخی شدند و زنها و دخترانشان را هم به بازارهای برده فروشی فرستادند.
پس از عبدالرحمن خان، هزارهستیزی تا حد زیادی کاهش یافت اما برای این قوم دیگر توان و مجالی برای مبارزه نمانده بود. هزارهها به صورت سنتی اجازه نداشتند در بسیاری از بخشها فعالیت کنند. یا مدارج عالی را بپیمایند و تنها پس از کودتای هفتم ثور که در آن مارکسیستهای افغانستانی قدرت را به دست گرفتند، هزارهها مجالی برای رشد نسبی سیاسی و اجتماعی یافتند.
با سقوط دولت دکتر نجیبالله، هزارهها بهسرعت گرد چند چهره مطرح هزاره از جمله استاد عبدالعلی مزاری، و تعدادی دیگر جمع شدند. آنان در مناطق مرکزی افغانستان و همچنین بلخ قدرت گرفتند اما در کابل، این جنگ قدرت با منازعاتی خونین همراه بود. درگیری میان حزب وحدت اسلامی و حزب جمعیت اسلامی که تقریبا در کابل قدرت اصلی را در دست داشت، حوادث خونینی به وجود آمد و درگیریها بر سر قدرت بار دیگر منازعه قومی در افغانستان را شعلهور کرد؛ به گونهای که خشونتهای فراوانی در مناطق تحتسلطه این دو جریان اتفاق افتاد.
با ظهور طالبان و گسترش جغرافیای تحتکنترل آنها، بار دیگر کشتار هدفمند و تاریخی هزارهها داغ شد. با اینکه حزب وحدت اسلامی در طول پنج سال تا سلطه طالبان، با احزاب پشتونتبار جهادی متحد بود، اما طالبان بر این اتحاد خط بطلان کشید و زمانی که به اطراف کابل رسید، با اینکه نیروهای حزب وحدت از در مسالمت و آشتی درآمدند، این آشتی را نپذیرفت و تمام نیروهای مسلح هزاره را خلعسلاح کرد و فرماندهانشان را از بین برد. عکسهایی از استاد عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی، پس از قتل وی توسط طالبان در مجله راوا منتشر شد که نشان میداد طالبان او را شکنجه میکردند.
با سلطه طالبان بر افغانستان، بار دیگر هزارهستیزی در گوشهوکنار افغانستان اوج گرفت. طالبان در مزارشریف هزارهها را قتلعام کردند. در یکاولنگ بامیان هم چنین قتلعامی به راه انداختند و در شهرها هر روزه عدهای از هزارهها را به عناوین مختلف مجازات میکردند.
با سقوط طالبان و تشکیل دولتی با پایههای نسبتا دموکراتیک، مجالی نسبی دوباره برای هزارهها به وجود آمد تا حضور خود در عرصه سیاسی را ثبت کنند. همیشه در تیمهای انتخاباتی نامزدها حتما یک چهره سیاسی هزاره هم حضور داشت؛ اما از این جا به بعد خشونت با هزارهها هم شکل دیگری گرفت.
در کنار برداشتهای نژادی، حرکت نرم هزارهها برای حضور در حوزه دولت و نفوذ در قدرت، سیاستمداران سنتی غیرهزاره را نگران کرد. این نگرانی به جای آنکه در هیئت یک رقابت سالم شکل بگیرد، از گریبان خشونت و ستیزهجویی سر برآورد. عجیب نیست که بیشتر حملات خونین تروریستی به مدارس و آموزشگاههای مناطق هزارهنشین صورت میگیرد. در حالی که اصولا با توجه به مرام تروریستهای مذهبی و جنبه مذهبی این حملات، باید بیشتر مراکز دینی، مساجد و مکانهای مذهبی هزارهها هدف باشند، اما این حملات عمدتا مراکز آموزشی و نهادهای تحصیلی هزارهها را هدف میگیرند.
این حملات شاید حاصل همان تفکری باشند که یک بار در کلام یک سیاستمدار غیرهزاره به مارشال فهیم، معاون اول حامد کرزی، رئیسجمهوری سابق افغانستان، آشکار شد. اینکه باید از رشد فکری هزارهها نگران بود و به آنان ضربه زد تا زیاد رشد نکنند.
هرچند تمامی حملات خونین ضدهزاره به داعش و طالبان نسبت داده میشوند، نمیتوان از کنار حوادث خونینی چون حملات انتحاری روز دوم مرداد سال ۱۳۹۵ هم بهسادگی گذشت. اینکه داعش چگونه در عرض چند ساعت توانست برای تظاهرات هزارهها در آن روز، انتحاریهای خود را آماده کند؛ آن هم در حالی برای راهاندازی هر حمله انتحاری هفتهها کار مخفی نیاز است. در همان زمان، تعدادی از چهرههای سیاسی هزاره درباره ارتباط حملات دوم مرداد به داعش تردید داشتند و آن را کار دولت وقت میدانستند. آن حمله که به یکی از بزرگترین تجمعات مدنی هزارهها صورت گرفت، حدود ۹۰ کشته و ۴۰۰ زخمی به جا گذاشت و بیشتر قربانیان تحصیلکردهها و فعالان مدنی هزاره بودند.
با تمام این احوال، میراث حملات خونین به هزارهها حالا به طالبان که خود را صاحبان قدرت امروز افغانستان میدانند هم رسیده است. در هشت ماه گذشته، بیشتر از هر زمان دیگر به مکانهای مربوط به هزارهها حمله شد و این حملات باز هم بیشتر مراکز علمی آنان را هدف قرار داد. به نظر نگارنده، متاسفانه طالبان بهصورت سنتی و تاریخی حامل میراث عبدالرحمنخاناند و برای آنان مرگ هزارهها یا به گفته خودشان رافضیها نه تنها دردناک نیست بلکه باعث خوشحالی هم میشود. کافی است پیامهایی را که پای مطالب مربوط به حملات تروریستی روز سهشنبه در رسانههای اجتماعی نوشته شدند، مرور کنید. آنگاه درمییابید که هزارهستیزی در افغانستان و زیر پوست بخشی از این جامعه تا چه حد جریان دارد.
منبع برخی مطالب: independentpersian
واکنش ها نسبت به انفجار در قلعه شهاده در کابل
بیشتر بخوانید:
http://oralmagazine.org/post?subcat=reports&id=01659
وقوع انفجار دوم در غرب کابل بیشتر بخوانید: http://oralmagazine.org/post?subcat=featured&id=01658
طالبان در بلخ پرچم های عزاداران عاشورا را از مکان های عمومی جمع آوری کردند بیشتر بخوانید: http://oralmagazine.org/post?subcat=reports&id=01657