_89525.jpeg)
_89525.jpeg)
تداوم مظالم چهلسالهی جمهوری اسلامی ایران در قبال هزارههای افغانستان (بخش دوازدهم) ـ مجلهی اورال
در سال ۲۰۱۲ شهردار اصفهان به نقل از احمدرضا شفیعی، مسئول کمیته انتظامی سفرهای نوروزی این شهر به صراحت اعلان کرده، گفت که در روز طبیعت یا سیزده به در، برای “ایجاد امنیت و تامین رفاه بازدید کنندهها” از ورود افغانستانیها به پارک صفه جلوگیری میشود.
متاسفانه این تنها قضیه و مشکلی نیست که افغانستانیهای مهاجر در ایران با آن مواجه شده است. در پهلوی تحقیر و توهینهای روزمره در ادارات دولتی، مدارس و مکاتب، مقابل نانوائی، معابر، کوچهها و غیره بیهویتی فرزندان افغانستانی حاصلی ازدواج با دختران ایرانی، معتاد شدن هزاران مهاجر در زندانها، قتل، شکنجه، وضعیت وخیمی مهاجرین در اردوگاههای سفید سنگ و تله سیاه، جنایات حواشی خبر خفاش شهر، سپردن دهها تن بدست مرزبانان طالبان و قتل آنان، پائین انداختن مزدورکاران از بلند منزلها، قتل دهها تن بهدست پولیس سرحدی، جدائی اعضای هزاران خانواده از یکدیگر با اخراج و یا زندانی شدن برخی از آنان و همچنین مشکلات درس و تحصیل فرزندان خانوادههای مهاجرین … این همه نمونههاییست از هزاران رویداد که علیه مهاجرین افغانستانی در جمهوری اسلامی ایران تا حال بهوقوع پیوسته است.
قضاوت از مناظر اخلاق انسانی و حقوق بشری در قضیه اخیر ”روز طبیعت در اصفهان” بحثی است که پیرامون آن صحبتهای کافی صورت گرفته است. خیلی از رسانههای معتبر بینالمللی که به این مسئله توجه نموده و خبر مذکور و بحثی پیرامون آن را انعکاس و پوشش دادهاند. زیرا ما بیاد داریم، هنگام که در غرب کابل هزاران راکت فرود میآمد و دهها انسان بیگناه به جرم هزاره بودن کشته و دهها منزل مسکونی طی یک یا چند روز تخریب میگردید و مردم مظلوم درغرب کابل شب هنگام با عالمی از ترس و اضطراب به رادیوهای مربوط به رسانههای معتبر بینالمللی گوش فرا میدادند تا شاید خبر مرگ و مظلومیت شان پخش و جهانیان از وضعیت وحشتناک آنها آگاه گردد.
اما با تاسف اخبار ختم میشد و اکثرا هیچ گونه خبری در رابطه به گلولهباریها علیه غرب کابل، تعداد کشته و زخمیها و یا ویرانیهای ایجاد شده در اثر آن حملات کور شنیده نمیشد.
رسانههای معتبر بینالمللی در موارد که میزان تلفات ساکنان بیگناه درغرب کابل در آن روز به صدها نفر میرسید و شکست مقاومت شان درنقطهای از منطقه بهوقوع میپیوست؛ خبر شکست آنها را با پسوندی طرفداران ایران پخش مینمودند و همیشه بهشکلی همسو با منافع مخالفین، علیه ساکنان مظلوم درغرب کابل خبر نشر میگردید. در غرب کابل اشخاصی که موضوع را درک مینمودند، جانبداری برخی از رسانههای معتبر بینالمللی را از مخالفین بالای آنان که در لابلای فنون ظریف ژورنالیستی نمایان مینمود، به خوبی درک نموده بودند، اما تاهنوز واضح نمیدانند که هزاره سانسوری و هزارهستیزی آیا سیاست شماری از رسانههای معتبر بینالمللی بوده و یا کارمندان فارسی، دری و یا پشتو زبان در فرصتهای مختلف اخبار تحولات را بهشکلی علیه آنان مدیریت مینمایند.
یکی از نمونههای تخریب ساکنان غرب کابل پسوندی کلمه ”طرفدار ایران” بود که پس از هر خبری در باره آنها، همیشه پسوند “طرفدار ایران” چسپانده میشد و این در حالی بود که هزارههای مهاجر در ایران همیشه با وضعیت نامطلوب انسانی مواجه بوده، و در داخل افغانستان نیز تمام جریانات سیاسی و نظامی که بهنوعی با نهادهای ایرانی مرتبط بودند، علیه همتباران شان در غرب کابل میجنگیدند. درسالهای مقاومت در غرب کابل هر جریان و شخصی که بیشتر با حکومت ایران نزدیک بود با خشونت بیشتر علیه ساکنان مظلوم در غرب کابل عمل مینمودند؛ همینطور افغانستانیهای که مورد توهین و تحقیر و همچنین ضرب و شتم کارمندان ادارات مختلف دولتی در ایران قرار داشتهاند. اکثریت آنها به ملیت محروم و مظلوم هزاره متعلق میباشند. چون افغانستانیهای دیگر هم تعداد شان نسبت به هزارهها در ایران کمترند و اعم چهره فزیکی شان نسبت به ایرانیان فرق زیاد ندارند. مثل معروفی هست که می گویند، “در ایران افغانستانی غیر هزاره وجود ندارد درحالیکه در افغانستان هزاره افغانستانی شمرده نمیشوند.”تاریخ هزاره در دو قرن اخیر با درد، شکنجه، زندان، آواره گی، کوچ اجباری… قتل عام و نسل کشی عجین شده است. وضعیت نامطلوب افغانستانیهای مهاجر در ایران همچون آفتاب بر همگی آشکار است.
علت تعامل بسیار نامطلوب مردم و مقامات ایرانی با مهاجرین افغانستانی بهخصوص در اصفهان در پهلوی حاکمیت تفکر غرور و تکبر ناشی از خود برتربینی نژادی؛ چالشهای تاریخی نیز است که رسانههای ایرانی و کتابهای تاریخی به شکل تحریف شده در مکاتب و دانشگاههای ایران تبلیغ و تدریس میگردد. ظاهراَ حکومت بدنام اشرف افغان “شاه اشرف هوتک” یکی از همین چالشهای تاریخی بوده است. چندی قبل در یکی از وبسایتها مقالهای را مطالعه نمودم که نویسنده، بشکلی علت خصومت مردم اصفهان و مقامات ایرانی را با مهاجرین افغانستانی خاطره تلخی بجامانده یا ترسیم شده در تاریخ ایران از حکومت اشرف افغان در اصفهان و بخشهای از ایران ذکر نموده است. بنابرین گذری مینمائیم بر چگونگی به وجود آمدن و عمل کرد آن حکومت.
در سال های ۱۶۹۰- ۱۷۰۹ دو قبیله غلجائی و درانی که در زد و بند با شاهان وقت قدرت زیاد کسب نموده بودند، که هوتکیان شاخه از قبیله غلجائی است و اولین فرمانروای آنان میرویس خان هوتکی میباشد. گرگین خان گماشته شاه سلطان حسین صفوی به عنوان حاکم قندهار میرویس خان هوتکی را به صفت کلانتر شهر انتخاب نمود. میرویس خان هوتکی گرگین خان را از بین میبرد.پس از بقدرت رسیدن، درسال ۱۷۱۰ میرویس خان محمدخان والی هرات را شکست داد. در ۱۷۱۲ در قندهار دولت مستقل تاسیس نمود.
میرویس خان در سال ۱۷۱۵ از جهان درگذشت پس از وفات او شاه محمود پسرش پادشاه شد. شاه محمود توانست در۱۷۲۲ پس از جنگ خونین شاه حسین را مغلوب و پادشاه ایران و افغانستان گردید.
شاه محمود در سال ۱۷۲۵ در سن ۲۸ سالکی فوت نمود و شاه اشرف بر تخت سلطنت نشست. شاه اشرف با شاه طهماسب جنگ نمود و توانست وی را شکست بدهد. اشرف افغان”شاه اشرف” آصفهان را مقر حکومتش انتخاب نموده در عین حالیکه علاقمندی برای ساختن تعمیرات و توسعه شهر اصفهان را داشت. چون در بستر ظلم پرورش یافته بود پس از بهقدرت رسیدن نخست طرفداران شاه محمود را کشت در هرات اقدام به قتل شماری زیاد نمود.
همینطور تعدادی از امیران و شهزادگان صفوی را بقتل رساند… و درعین حال با خشونت بر ایرانیان حکومت می کرد. طبیعاَ مورد نفرت مردم ایران قرار داشته و دارد.
در بخشی از مقاله راجع به اشرف افغان ”شاه اشرف هوتک” ثبت شده در دائره المعارف اسلامی ایران جلد ۹ شماره ۳۵۴۳ چنین می نگارند: حتى بنابر فتوای رهبر مذهبى خود همه ایرانیان را رافضى و کافر مىشمردند.” این در حالیست که افغانستانی های که در ایران به جرم اشرف افغان مورد ظلم و توهین قرار دارند، شعیههای هزارهتبار هستند که در افغانستان نیز صدها هزار نفر شان بهجرم هزاره و شعیه بودن بهقتل رسیده است.
پس از جنگهای زیاد بالاخره اشرف افغان “شاه اشرف هوتک” از دست نادرشاه افشار شکست قطعی خورد. نادر شاه تمام زنان و اطفال شاه حسین صفوی و شاه اشرف را از بین برد و با ابدالیان قندهار متحد شد. در ۱۷۲۹ میلادی سلسله غلجای خاتمه مییابد. حالا که افغانستانیهای کنونی و بخصوص مهاجرین آنان در ایران بخاطر ظلم های شاه اشرف هوتک بالای ایرانیان، مورد ظلم و هتک حرمت قرار می گیرند. هیچگونه دلیلی منطقی نمیتواند داشته باشد. در حالیکه:
۱. هرگاه قرار باشد به جرم جنایاتی یک حاکم متجاوز و خشونتگر ساکنان یک کشور محکوم تلقی گردد، پس ایرانیان از افغانستانیها میتوانند محکومتر باشند. زیرا در اثر حمایتهای مداخلهجویانه شاه سلطان حسین صفوی، گرگین خان و توسط وی میرویس خان هوتکی رشد نمودند که در نهایت منجر به ایجاد حکومت شاه اشرف هوتک گردید.
۲. طی بیشتر از دو قرن گذشته افغانستان هیچگاهی یک حکومتی که ملی بیاندیشد نداشته و اگر گاهی شاهانی از قماشی، شاه اشرف هوتک تجاوز و خشونت در قبال مردم ایران و یا دیگر کشورها انجام داده است. هزاران مرتبه خشنتر و قاتلتر در مقابل برخی از اقوام بومی سرزمین افغانستان امروز نیز ظاهر شده اند. امیر عبدالرحمن خان بر اساس اعتراف پسرش”امیرحبیب الله خان” بیشتر از چهارصد هزار خانواده هزاره تبار را نیست و نابود نمود. مزارع و جایدات صدها هزار خانواده غضب، زنان و کودکان بیشماری را منحیث برده بفروش رساند … و همینطور حاکمان قبل و بعد از وی تا امروز در مقیاس های متفاوت با کارنامه و چهره های ظالمانه ی در قبال مردم افغانستان نمایان شدهاند.
۳. افغانستانیهای که در ایران طی سی سال گذشته به جرم اشرف افغان بهنوعی مورد مجازارت قرار داشتهاند. اکثراً هزاره و شعیه هستند. گرچه با انگیزههای نژادی اما همواره با شعار مذهبی در طول دوصد سال در افغانستان قتل عام گردیدهاند.
۴. حاکمان ایران نیز در ادوار مختلف تاریخ، بهشکلی از اشکال نقش منفی و سیاست تخریبی در افغانستان و بهخصوص در قبال برخی از ملیتهای محروم ساکن این کشور داشته و دارد. یکی از خیانتهای حکومت جمهوری اسلامی ایران، شراکت آنان در جنایات صورت گرفته در غرب کابل است. سیاستهای استخباراتی مخرب جمهوری اسلامی در افغانستان تقویه و کمک نمودن متجاوزین علیه غرب کابل است. حملات و یورشهای وحشیانه بالای ساکنان مظلوم در غرب کابل که وقوع فاجعه افشار در ۲۲ حوت ۱۳۷۱ درهمان جریان صورت گرفت. کمکهای هنگفت مادی و لوجیستکی جمهوری اسلامی ایران به مهاجمان قهار و تاراجگر بالای غرب کابل جریان داشت.
این همه کمکها به متجاویزین علیه غرب کابل در حالی صورت میگرفت که مهاجمان تحت شعار ساکنان غرب کابل را طرفداران ایران خطاب مینمودند و جمهوری اسلامی نیز شعارهای مهاجمان را همراه با حرکات و دسیسههای استخباراتی واقعی جلوه داده و ذهنیتدهی تبلیغاتی را در این راستا تقویه مینمودند که طی تقربیاً سه سال هزاران انسان بیگناه، زنان، مردان و اطفال کشته و زخمی شدند که جهانیان هم بهخاطر تبلیغات گمراه کننده مهاجمان و پوششهای استخباراتی ایرانیان و همچنین شیعه بودن ساکنان غرب فرضیه طرفدار ایران بودن مردم غرب کابل و در مجموع هزارهها را پذیرفته و حاضر به کوچکترین توجه و یا انعکاس صدا و مظلومیت آنها به جهانیان نبودند.
چون هزارههاتحت رهبری استاد مزاری دخالتهای منفی ایران را در افغانستان نپذیرفتند و حتی با بهچاپ رساندن رساله آیتالله محقق کابلی در مطابع پاکستان منحیث یکی از مراجع تقلید شیعیان خواستند از جهت مذهبی نیز مستقل بودن مردم خویش را تامین نمایند. جمهوری اسلامی ایران از جلوه نمودن هزارهها منحیث طرفداران ایران دو نوع بهرهبرداری داشته میتوانستند.
۱. هزارهها را در افکار جامعه جهانی طرفداران ایران جلوه داده و نسبت به برخوردهای خشن علیه آنها بیتوجهی بینالمللی را خلق نموده و از سوی دیگر با تحت فشار قراردادن میخواستند آنها را وادار به پیروی از سیاست های فاشیستی جمهوری اسلامی نمایند.
۲. با جلوه دادن هزارهها منحیث طرفداران ایران فضای بیشتر فراهم میگردید. تا جمهوری اسلامی ایران مراودات سیاسی و نظامی را با متحدان قدرتمند و خشن خویش دور از دغدغههای تبلیغاتی و مشکلتراشیهایی سیاسی و بینالمللی در افغانستان ادامه دهند.
این سیاست جمهوری اسلامی ایران علیه هزارهها بخاطر تامین منافع سیاسی ایران زمینههای رشد ارتباطی، سیاسی و دفاعی هزارهها را به پائینترین سطح ممکن تنزل داده و طی چهل سال گذشته هزارهها را در وضعیت کشندهای قرار داده که قتل عامهایی متعدد آنان و بیتوجهی مجامع بینالمللی نسبت به آن حوادث تاثیر خاصی داشته است.
بنابراین هزارهها در افغانستان و منطقه در وضعیت حساس و خطرناکی قرار داشته و دارند. رژیم جمهوری اسلامی ایران همواره منحیث دشمن حقیقی هزارهها عمل نموده در حالیکه مجامع بینالمللی هزارهها را هم پیمانان ایران تلقی میکرده است.
حضور فزیکی جامعه جهانی در افغانستان، مطالعه و مشاهده حرکات و تحولات جریانات سیاسی و کتلههای اجتماعی در حدی چشمگیری واقعیتها و وابستگیها آشکار گشته است. اما با وجود شفافیت نسبی فضا به علت فعالیتهای فرهنگی و استخباراتی پیچیده و مخرب ایران در قبال هزارههای افغانستان هنوز هم جهانیان تمام واقعیتها را نپذیرفته و یا نمیخواهند بپذیرند. متاسفانه خروج لجام گسیختهی جامعه جهانی از افغانستان بر وخامت شرایط هزارهها بیشتر افزود.
در پهلوی سیاست مخرب مبنی بر حمایت ایران از گروههای تروریستی، وضعیت هزاره ها را بیشتر بحرانی ساخت.
گرچه حکومت، قدرت، ریاست، سفارت و منصب و همچنین میلیاردها دالر سرازیر شده در افغانستان، کمکهای عمرانی، فرصتهای تجارتی و همینطور فرصتهای تحصیلات بیرون مرزی، همه و همه امکاناتی بوده که طی ده سال گذشته هزارهها از آن به تناسب دیگران هیچگونه نفع مستقیم نبردهاند. در حالیکه در همان ابتداء هزارهها سلاحهای شان را تحویل نموده در تمام پروسههای دولت سازی و دیموکراتیزهسازی کشور فعالانه سهیم بوده، کشت و قاچاق مواد مخدر را در مناطق شان راه نداده است. اما همین مشارکتهای مدنی هزارهها در فصل جدید میتواند دشمنی تندروان مذهبی، تروریستان بینالمللی و حامیان بینالمللی آنانرا در قبال هزارهها برانگیخته باشد.
قبلا خیلی از کشورهای غربی، عربی، اسلامی و گروههای تندرو و متحد آنان در افغانستان و منطقه هزارهها را بهخاطر شیعهبودن و تبلیغات گسترده علیه شان طرفداران ایران تلقی کردح و از کشتار آنها هیچگاهی دریغ نکردهاند.
این در حالیست که در بیست سال گذشته جمهوری اسلامی ایران خود از عمدهترین حامیان گروههای تروریستی و انتحاری بوده است.
همچنین بهخاطر حمایت هزارهها از نظام جمهوریت و یک افغانستان دیموکراتیک خشم گروههای تروریستی و متحدین منطقوی و بینالمللی آنا منجمله ایران را برانگیخته است. حملات تروریستان تحت نام کوچیها به مناطق هزارهجات طی سالهای اخیر، و افزایش فشار و قتلهای زنجیرهای در کویته پاکستان وخامت وضعیت هزارهها را نسبت به گذشته نمایان ساخت. و اینک با خروج نیروهای خارجی که ایران در بیست سال گذشته گروههای تروریستی را برای اخراج خارجیها حمایت میکرد. فشارهای بیشتر بالای هزارههای بیدفاع در نقاط مختلف هزارستان و کابل و بقیه نقاط به ارمغان آورده است.