_16605.jpeg)
_16605.jpeg)
سازمان ملل متحد: پسر بن لادن با طالبان دیدار کرده است؛ طالبان هنوز با القاعده ارتباط دارد
براساس گزارش تازه شورای امنیت سازمان ملل، پسر اسامه بن لادن، رهبر القاعده، در ماه اکتبر سال گذشته میلادی با طالبان در افغانستان دیدار کرده است.
گزارش می افزاید گروه های تروریستی اکنون در افغانستان بیش از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر از آزادی عمل برخوردار هستند.
گزارش تازه شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان می دهد پسر اسامه بن لادن، رهبر گروه تروریستی القاعده، که در خاک پاکستان کشته شد، در ماه اکتبر سال ۲۰۲۱ میلادی به افغانستان سفر و با مقامات طالبان دیدار کرده است.
بر پایه این گزارش، نشانه ای دال بر اینکه طالبان فعالیت گروه های تروریستی خارجی در افغانستان را محدود کرده باشد وجود ندارد. در حقیقت، گروه های تروریستی در هیچ دوره ای از تاریخ معاصر به اندازه امروز از آزادی خود در افغانستان لذت نبرده اند.
بیست و نهمین گزارش «تیم نظارت تحریم ها و حمایت تحلیلی» سازمان ملل که در هفته جاری منتشر شد نشان داد طالبان به تعهدات سپرده خود مبنی بر قطع ارتباط با گروه ها تروریستی عمل نکرده اند.
جهان توقع داشت طالبان تمام ارتباط خود را با گروه های القاعده قطع کرده باشند اما به نظر می رسد این پیشبینیها درست از آب در نیامده است.
طالبان و فریبکاری
در طی سال های اخیر گروه طالبان و حلقاتی حامی این گروه در کشورهای غربی از میانهروی صحبت میکردند که دستاوردهای خود را در میدان نبرد تقویت کرد و واشنگتن و متحدان غربی وی را غافلگیر کردند.
بنابر گزارش برخی از رسانه های غربی؛ نمایندگان طالبان و نمایندگان جمهوری افغانستان تحت حمایت ایالات متحده برای عقب نشینی مخفیانه در قصری شمال پاریس در دسامبر 2012 گرد هم آمدند و این امید را ایجاد کرد که یک توافق صلح می تواند به جنگ حل ناشودنی آنها پایان دهد.
طالبان، که جنگجویانشان توسط افزایش نیروهای رییس جمهور اوباما شکست خورده بودند، با جنگ سالاران افغانستانی، فعالان جامعه مدنی و نمایندگان زن مجلس، غذای فرانسوی خوردند.
در سند اطمینان داده شده است که طالبان دیگر به دنبال اداره افغانستان به تنهایی نیستند و قانون اساسی جدید "راه را برای تقسیم قدرت در دولت بعدی هموار خواهد کرد." هنگامی که نمایندگان جمهوری به کابل بازگشتند، بسیاری از این که طالبان چقدر از رژیم ظالمی که در دهه 1990 بر افغانستان حکومت می کرد، تکامل یافته اند، مشتاق بودند.
در 9 سال بعد، طالبان همچنان با پیامهای آشتیجویانه جهان را آرام میکرد و همزمان با تلاشهای دیپلماتیک برای تأمین هدف نهایی خود، یعنی عقبنشینی نظامی امریکا، جنگ خونینی را در داخل کشور دنبال میکرد.
انحصار قدرت قومی از بدو تاسیس افغانستان ادامه داشته است. به همین دلیل است که ما میخواهیم همه را همراهی کنیم. تجربیات گذشته نشان داده است که شما در نهایت شکست خواهید خورد و صلح پایدار به ارمغان نمی آورید.
افغانستان در طول تاریخ خود، از تلاش های خارجی برای تغییر شکل کشور، از امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم تا اشغال شوروی در دهه 1980 شکست خورده است.
بررسی این موضوع که چرا تلاشهای صلح ایالات متحده به طرز شگفتانگیزی شکست خورد و ریاست جمهوری بایدن و جایگاه جهانی امریکا را به عقب انداخت، مهارت طالبان در این بازی طولانی دیپلماتیک را آشکار میکند.
بی صبری فزاینده امریکا در برابر طولانی ترین جنگ برون مرزی خود، سرعت این گفتگوها را به همراه داشت و انگیزه های طالبان را یک به یک حذف می کرد. زلمی خلیل زاد، که به عنوان مذاکره کننده ارشد ایالات متحده در هر دو دولت خدمت می کرد، گفت: برای رییس جمهور بایدن، درست مانند رییس جمهور ترامپ، «اولویت خروج از این کشور بود، نه حل و فصل افغانستان». آنها این را روشن کردند - و این باعث تقویت طالبان شد.
مقامات ایالات متحده در جستجوی خروج، مصلحت دیدند که رفتار طالبان را به بهترین شکل ممکن ترسیم کنند و در عین حال قدرت جمهوری افغانستان را که آنها زنده کرده بودند اغراق کنند. رهبران طالبان با درک این گشایش یاد گرفتند که چگونه اهداف واقعی خود را با زبان آرامش بخش که برای دیپلمات ها و مذاکره کنندگان خارجی جذاب بود، مبهم سازند.
اکنون سؤال این است که آیا قدرتهای غربی میتوانند از ناکامیهای گذشته درسهایی استفاده کنند که میکوشند جنبش اسلامگرا را به سمت اتخاذ سیاستهای معتدلتر سوق دهند. تجربه نشان می دهد که طالبان به راحتی سنت های دیرینه خود را با پول نقد غربی و جایگاهی در جامعه جهانی مبادله نمی کنند.
برخی از مقامات امریکایی بر این باورند که طالبان نسبتاً عملگرایانه که با آنها سروکار داشتند صادقانه بودند و یک راهحل مذاکره میتوانست دستکم برخی از دستاوردهای حاصل از تلاشهای 20 ساله بینالمللی در افغانستان را حفظ کند. آنها استدلال می کنند که ناسازگاری رئیس جمهور اشرف غنی، در نهایت این تلاش ها را نابود کرد و عناصر تندروتر طالبان را تقویت کرد. (اما این استدلال همانقدر نادرست که توقع حفظ ارزشهای بیست ساله مردم و جامعه جهانی توسط طالبان در افغانستان)
نیروهای مسلح افغانستان که پس از ناپدید شدن حمایت امریکا قادر به مبارزه نبود، در ماه اگست از هم پاشیدند و به طالبان این امکان را دادند که تقریباً تمام مراکز شهر های کشور را تصرف کنند و در کمتر از یک هفته به کابل برسند. فروپاشی ساختارهای دولتی باقیمانده پس از فرار آقای غنی از کشور در 15 اگست، مذاکرات مورد حمایت ایالات متحده را در مورد انتقال مسالمت آمیز به بحث گذاشته است.
دولت جدید افغانستان که در ماه سپتامبر تأسیس شد تقریباً منحصراً از روحانیون طالبان که در شورشیان برجسته بودند تشکیل شده است. در حالی که رژیم جدید تا کنون از میزبانی آشکار گروههای تروریستی یا ارتکاب انواع جنایاتی که در گذشته محکومیت جهانی را به دنبال داشته است خودداری کرده است، قبلاً حقوق زنان را به شدت محدود کرده و تحصیل دختران را بیش از صنف ششم در اکثر موارد ممنوع کرده است. ولایات و جوامع قومی به حاشیه رانده شده که بخشی از پایگاه قدرت تماما پشتون میباشد.
در ادامه گفتگوها با ایالات متحده و متحدانش در دوحه قطر، دولت جدید طالبان به دنبال به رسمیت شناختن دیپلماتیک، رفع تحریم های امریکا و آزادسازی بیش از 9 میلیارد دالر از دارایی های بانک مرکزی افغانستان در خارج از کشور است. یکی از شروط اصلی واشنگتن ایجاد یک دولت فراگیرتر در کابل است که به حقوق بشر احترام بگذارد.
توماس وست، نماینده ویژه ایالات متحده گفت: "رژیم طالبان باید قبل از به رسمیت شناختن بین المللی در داخل افغانستان به دنبال مشروعیت باشد."
موتور و انگیزه اصلی تمام این دلگرمی ها نسبت به تامین روابط استراتیژیک امریکا و غرب با گروه طالبان، بر میگشت به تبلیغات و لابی گیری حلقات و شخصیت های افغانی غربی که بابت علایق قومی و نژادی برای تامین سلطه ی کامل قومی در افغانستان در غرب فعالیت می کردند. شخصیت و حلقات مذکور از شروع تا اخیر غرب را فریب دادند و از گروه طالبان در نظر غربی ها چهره شایسته و قابل اعتماد و متحول شده ترسیم کردند. اما در طی شش ماه حاکمیت قرون وسطی و افراطی و قبیلویی این گروه در افغانستان تداوم چهره ای خشونت پیشه و تروریستی و ضد انسانی این گروه بیشتر دارد آفتابی می گردد.
رابطهی القاعده و گروه طالبان
بنابر شواهد و بررسی سابقه تاریخی بین القاعده و گروه طالبان به صراحت می توان گفت که القاعده و طالبان دو گروه غیر قابل تفکیک و جدا ناپذیر از همدیگر هستند. روابط خانواده گی بین رهبران این دو گروه، نقش القاعده در ترویج و تثبیت گروه طالبان در میان حلقات و نیروهای قومی و افراطی طالبان در مناطق جنوب و شرق افغانستان و دو طرف خط دیورند، تامین منفعت و حفظ روابط با القاعده را در رگ و ریشه ای طالبان تنیده است. چنان است که پس از حملات ۱۱ سبتامبر در امریکا تمام تلاش های امریکا و پاکستان و بقیه کشورهای حامی طالبان حتی به قیمت حذف این گروه از افغانستان نتوانست استحکاکی در رابطه این دو گروه ایجاد کنند. پس از تهاجم امریکا و متحدانش در افغانستان و حذف سلطه ی گروه طالبان در این کشور نیز القاعده باعث تامین رابطه گروه طالبان با جمهوری اسلامی ایران و به این وسیله نقش اساسی در بقا و تقویت گروه طالبان ایفا کرده که این امر در استحکام روابط غیر قابل استحکاک این دو گروه بیشتر از بیش افزوده است.
اما اشخاص و حلقات قومی حامی طالبان در غرب، در طی بیست سال گذشته همواره این روابط استراتیژیک گروه طالبان و القاعده را کتمان و به این وسیله کشورهای غربی را گمراه کرده اند تا منافع و سلطه ای قومی و نژادی آنان به وسیله طالبان در افغانستان بیشتر نهادینه گردد.
لذاست که اکنون برخی از نهادها و مقامات در غرب از ملاقات بین رهبران طالبان و القاعده تعجب می کنند و این مسله را مثل یک خبری ویژه گزارش می نمایند. اما در حقیقت رابطه بین طالبان و القاعده هیچگاهی قطع نشده و رهبرانی این دو گروه همیشه شخصیت های رابط در کنار یکدیگر داشته و دایم در رابطه بوده اند. چنانچه طالبان پس از سلطه بر کابل، اولین دیپلومات خویشرا از افراد القاعده انتخاب کردند و بلافاصله پس تسلط طالبان بر کابل رهبران و مشاوران القاعده یکی پس از دیگر در شهرهای مختلف افغانستان مشاهده شده اند.