_82770.jpeg)
_82770.jpeg)
شرح وضعیت زندگی خانوادههای نیازمند در کابل از زبان یک امدادگر رضاکار ـ مجلهی اورال
عضو یک بنیاد خیریه که نمیخواهد آدرس و نامش گرفته شود؛ به مجلهی اورال از وضعیت بد اقتصادی و معیشتی برخی مردم و خانوادههایی که در وضعیت سخت اقتصادی در افغانستان به سر میبرند، سخن میگوید.
این عضو بنیاد، ابتدا در مورد فعالیتهای خود گفت؛ ما چند نفر یک بنیاد خیریه را بهمنظور مساعدت به خانوادههای بیبضاعت ایجاد کردیم که مقدار مواد خوراکه به آنها میدهیم؛ اما قبل از مساعدت با آنها لیستی از خانوادههای مستمند را ترتیب داده و هفته سه روز خانههایشان را بررسی میکنیم همچنین از همسایگانشان معلومات میگیریم از مستحقبودن شان اطمینان پیدا کنیم.
در طی فعالیتهای چهارماهه، ما به خانههایی رفتیم و اشخاص درمانده و فقیری را دیدیم که واقعا با دیدن وضعیت شان حال انسان دگرگون میشود. بهعنوان نمونه، نظر به لیست وارد یک خانهای شدیم که چهار نفر؛ مادر و سه فرزند دخترش در آن خانه زندگی میکردند. گفتم پدرشان کجاست؟ گفت ایران رفته است؛ ولی حدود چند ماه است که از او خبری نیست و ما نمیدانیم زنده است یا مرده. گفتیم ایران چرا رفت؟ خانم گریه کرد و گفت رفت تا کار کند و ما را ازین بدبختی نجات دهد. گفتم آدرس مثل فیسبوک یا دیگر شبکههای اجتماعی و یا شماره تماسش را نداری؟ گفت نه نه او سواد نداشت. اینجا کارگری میکرد و سر چوک میرفت. گاهی اوقات روز ۳۰۰ کار گیرش میآمد و گاهی هم روز تاشام بیکار میماند و با یک دنیا جگرخونی و با دستخالی خانه میآمد. خانم در ادامه گفت: از وقتی شوهرم به ایران رفت، خودم دنبال کار کالاشویی و صفاکاری در خانهها زیاد گشتم، اما کار پیدا نشد.
خُب! صحبتهای زیادتر از این داشتیم و سپس وضعیت خانهاش را بررسی کردیم، در خانهاش یک بخاری کهنه وجود داشت که به دلیل نداشتن سوخت، خاموش بود. آن خانم گفت من روزها خانههای مردم میروم و عذر و زاری کرده لباسهای کهنه، کفشهای کهنه و از بعضی خانهها، برگهای درخت شان را جمعآوری کرده و آتش میکنیم تا گرم بیاییم.
مواد خوراکی اصلأ در خانهاش پیدا نمیشد، خانم میگفت: گاهی جام دخترک خود را گرفته به خانه همسایهها میروم و غذاهای پسمانده شان را میطلبم. خودم و دختر کلانم تاحدی میتوانیم تحمل کنیم، اما دو دختر کوچکم وقتی گرسنه و یا سرد شان میشوند، زیاد گریه میکنند.
فرش داشت اما خیلی کهنه و نامناسب، خانم گفت چندسال پیش زمانیکه فامیل برادرم ایران رفت، فرشهای خوب خود را فروخت و چیزی را که کار نداشت و فروخته نشده بود، به ما داد.
در اخیر نظر به پالیسی بنیاد ما، یک بوجی آرد، یک بوجی برنج، نیم سیر لوبیا، یک بوتل روغن، یک کیلو چای برای آنها کمک شدیم.
در حال حاضر که فقر و ناداری بر زندگی مردم افغانستان مسلط گشتهاست، فیصدی زیاد مردم این کشور نیازمند کمکهای بشردوستانه می باشند.
با وجود سرازیر شدن کمکهای انساندوستانه کشورهای خارجی به افغانستان اما مردم از روند توزیع غیر عادله آن شکایت دارند. برای توزیع عادلانه کمکها نیاز است که کشورها و سازمانهای کمککننده بر روند توزیع کمکها نظارت داشته باشند.