چگونگی گذار هزاره های افغانستان از بردگی به چهره های سیاسی
برای معرفی اقلیت قومی هزاره در افغانستان، در گذشته واژه های زشت و زنندهای استفاده می شدند که تحمل آن ها برای هزاره ها دشوار بود. «هزاره «قلفک چپات» و «هزاره ی بی بینی» و غيره واژه هایی بودند که برای معرفی هزاره ها استفاده می شدند. مردم هزاره، نسبت به دیگر باشندگان افغانستان چهره ی متفاوت دارند، آن ها از نگاه چهره ی ظاهری، بیشتر شبیه مردم شرق آسیا می باشند تا این که شبیه دیگر اهالی افغانستان باشند. علاوه بر آن، اکثر هزاره ها، پیرو مذهب شیعه می باشند در حالی اکثر باشندگان افغانستان سنی مذهب اند. این فاکتورها، قوم هزاره را نسبت به دیگر اقوام افغانستان متمایز ساخته است؛ این مسئله باعث شده است که هزاره ها یک قوم جداگانه، متمایز و همیشه آسیب پذیر در افغانستان باشند. از همین رو، این قوم در تاریخ افغانستانِ [کنونی] همواره مورد تحقیر، توهین و ظلم قرار گرفته اند.
هزاره ها را بازماندگان 1000 خانواده ی مغول دانسته اند که پس از یورش چنگیز خان در سال 1221 در افغانستان جابجا شده اند. امیر عبدالرحمن که از سال1880 تا 1901 در افغانستان حکمروایی نموده است، هزاره ها را «کافر» خواند و علیه آن ها جهاد اعلان نمود؛ چون آن ها پیرو مذهب شیعه بودند. این کارعبدالرحمن، فرصتی را فراهم نمود که در پی یک کشتار بی رحمانه، چور و غارتگری، سر زمین هزاره ها را حاکمان به تصرف خویش در آورند و زمینهای آن ها را برای جامعه ی غير هزاره غصب نمایند. هزاره هایی که از کشتار بی رحمانه نجات یافته بودند، به سوی ایران، هند و آسیای میانه فرار نمودند و یا آن که در داخل کشور به بردگی تقلیل داده شدند. این حالت ناگوار تا زمان شاه امان الله خان ادامه یافت. او از سال 1919 تا 1929 در افغانستان پادشاهی نمود. درزمان امان الله، هزاره ها توانستند آزادی خود را بازیابند اما باز هم به عنوان شهروندان درجه دوم باقی ماندند. تا سال 1970، یک فرد هزاره نمی توانست که رویای افسر شدن، انجام تحصیل در دانشگاه و یا آن که دست یافتن به یک مقام بلند دولتی را در سر بپرورانند. با قدرت یافتن کمونیست ها و هجوم شوروی در افغانستان، وضعیت برای هزاره های تغییر کرد؛ با وجودی که بعضی آویختگی ها در ابتدا وجود داشت. برای جلوگیری از پیوستن هزاره ها در صف جهاد علیه رژیم کابل، قدرت مرکزی آن روز، هزاره جات (ساحه ی مرکزی کشور که عمدتا ولایت های دایکندی و بامیان را در برمی گیرد) را آرام گذاشت و در کارهای شان،خود مختار رها نمود. از سوی دیگر، فرار مغز ها از شهرهای بزرگ یک خالیگاه را در این شهر ها به میان آورد اما هزاره توانستند این خالیگاه را پر نمایند وبعضی از اختیارات و صلاحیت ها را به دست گیرند. اما سقوط رژیم کمونیستی در افغانستان، برگشت دوباره ی هزاره ها در بدبختی و آتش جهنم بود. نخست جنگ های ویرانگر داخلی و پس از آن در زمان رژیم حاکم طالبان که هرگز از کشتن هزاره ها شرم و هراس نداشتند.
در حال حاضر نفوس هزاره ها به چی اندازه است؟ کسی دقیق نمی داند. آمار گیری رسمی و معتبر در افغانستان در سال 1978 صورت گرفته است. به باور بعضی از کارشناسان امور، هزاره ها 19 درصد کل نفوس كشور را تشکیل می دهند. اما اگر از خود هزاره های بپرسی، آن ها با اطمینان می گویند که نفوس آن ها بیش از آن که به طور رسمی گفته می شوند، می باشد. آن ها نفوس خود را در افغانستان تا 27.5 درصد می گویند. آمارهایی که اعلان می شوند نفوس هزاره ها را از 9-10 تا 15 درصد می گویند. از سال 1980 به این سو، هزاره ها نه تنها که در هزاره جات وجود دارند بلکه در مراکز شهرهای بزرگ همانند کابل حضور یافته اند. در زمان پُست 2001؛ هزاره ها دوباره به شکل خیلی گسترده به کابل برگشته اند. در حال حاضر، یک چهارم بخش از نفوس کابل تشکیل می دهند و حتا تصور می شود که بیشتر از آن باشند. اکثر هزاره ها در فصل جدید افغانستان که یک فضای دموکراتیک به میان آمده است با استفاده از این فضا برای دسترسی به خدمات آموزش و دیگر امکانات در شهرها حضور یافته اند. پس از این همه، قانون اساسی 2004، یک چرخش بزرگ در تاریخ افغانستان بود که هیچ تصور نمی شد. مذهب شیعه به رسمیت شناخته شد و هم چنان برای تمامی شهروندان برابری به میان آمد. در فصل جدید افغانستان، برای اولین بار بود که هزاره ها از سوی دیگر اقوام مورد احترام قرار گرفتند و نیز از حقوق و امیتازات برابر شهروندی برخوردار شدند. دسترسی به خدمات صحی، اجتمای و آموزش همچون اقوام دیگر همانند پشتون ها و تاجیک، برای هزاره ها نیز مهیا شد.
هزاره ها، در قسمت آموزش، سرمایه گزاری نموده اند. آن ها منفعت خود را در دراز مدت از طریق آموزش می دانند. از سوی دیگر، تعدادی از خانواده های هزاره که در ایران مهاجر شدند با وجود محدودیت های حقوق تعلیمی، نسبت به پشتون هایی که در پاکستان مهاجرت کردند و از حقوق تعلیمی بهتری برخورداربودند، از تعلیمات عالی و آموزش بهتر در کشور برگشتند.
چون پشتون ها اکثرا در مدارس دینی شامل شدند و از فراگیری دیگر علوم بی بهره شدند. در افغانستان شواهدی زیادی وجود دارد که نشانگر این است که هزاره ها در این سال های اخیر در قسمت آموزش سرمایه گزاری هنگفتی نموده است. برای نمونه،دو ولایتی که در هزاره جات تشکیل یافته اند، آن ها بیشترین پذیرش در بهترین دانشگاه های افغانستان را دارند. در جامعه ی هزاره، شوق و علاقه مندی به درس و تعلیم تنها به بچه ها مرد ها محدود نمی شود بلکه دختران و خانم های هزاره نیزبا علاقه مندی زیاد به درس و تعلیم می پردازند. در مقایسه با دیگر جوامع افغانستان، به خصوص پشتون ها، زنان و دختران هزاره در حوزه های تعلیمی و اجتماعی حضور دارند. در جامعه ی هزاره، برای فعالیت های اجتماعی و آموزش خانم ها و دختران، از سوی مردان محدودیت وجود ندارد. در این جامعه، رای یک زن همانند رای یک مرد به حساب می آید، در این باره هیچ تفاوت و محدودیتی وجود ندارد. این صدایی است که در سرتاسر این جامعه پیچیده است. این از روی اتفاق نیست که حبیبه سرابی، اولین خانم در تاریخ افغانستان، از جامعه ی هزاره، والی یک ولایت می شود.
اما تا هنوز، ظلم ها و به حاشیه راندن گذشته، بالای هزاره ها سایه افگنده است. این مسئله را می توان در عملکردهای سیاسی به طور واضح مشاهده نمود. با این حال، به باور تحلیل گران تشکیل قدرت و دولت در افغانستان، بدون حضور هزاره ها ناممکن است. در تمامی انتخابات ها پس از سال 2001، در هنگام تشکیل تکت های انتخاباتی، هزاره ها نقش تعیین کننده را بازی کردند. هزارها در فعالیتهای سیاسی سخت تلاش می کنند و در صدد این است که جایگاه بهتری را پیدا نمایند. مردم هزاره با انگیزه و آرمان بزرگ در انتخابات شرکت می کنند. اشتراک آن ها در انتخابات ریاست جمهوری بسیار گسترده بود. هم چنان آن ها در انتخابات پارلمانی که پس از سال 2001 برگزار شده است، خیلی شکوه مندانه اشتراک نموده اند چنانچه در انتخابات پارلمانی 2010، در ولایت غزنی هزاره ها توانستند همه ی نماینده های این ولایت را از تبار هزاره وارد پارلمان نمایند. در حال حاضر، هزاره ها نقش تعیین کننده را در حکومت افغانستان بازی می نمایند ولی با آن هم دشواری های زیادی فراروی هزاره ها قرار دارد که باید با آن ها مقابله نمایند.