هزاره ها؛ قومِ در حال پیشرفت در افغانستان
پس از پشت سر گذراندن سال ها تبعیض، اکنون هزاره های افغانستان در پی استحکام پایه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خویش هستند. با این حال، گروه طالبان که همواره در مقابل نیروهای ائتلاف جهانی مقاومت کرده اند،فعالیت خود را بیشتر علیه اقلیت قومی هزاره متمرکز ساخته اند.
پایه گذاری جغرافیای کنونی افغانستان به قرن 18 میلادی بر می گردد که با راه اندازیِ جنگ هاي قومی به میان آمد. در قرن 19 پشتون ها قدرت خود را استحکام بخشیدند و حاکمان آن ها قلمرو خود را کم کم گسترش دادند و قدرت بزرگی را در آن زمان به میان آوردند.
در هنگام گسترش قلمرو، باشندگان هزاره جات در مرکز کشور(سرزمین هزاره ها) مدت زیادی را در مقابل آن ها مقاومت کردند. از آغاز سال 1891، امیر عبدالرحمن با کمک رهبران مذهبی، هزاره ها را کافر خواند و علیه آن ها فتوای جهاد صادر کرد. این جنگ مذهبی از نگاه سیاسی بسیار کارگر و موثر واقع شد که در نتیجه به پیروزی علیه هزاره ها انجامید و به این ترتیب پایه های حکومت پشتون ها مستحکم تر شد. با این حال این مسئله یک شکاف و تنش بزرگ مذهبی را میان پیروان مذاهب در كشور به میان آورد.
قرن بیستم، یکی از دشوارترین دوره ها برای هزاره ها است. در همین زمان بود که هزاره های افغانستان به عنوان شهروندان درجه دوم تقلیل یافتند و بدتر از همه، از طرف حاکمان پشتون به بردگی گرفته شدند. با روی کار آمدن حکومت کمونیستی در سال 1978 توسط PDPA (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) که از سوی اتحاد جماهیر شوروی حمایت می شد، وضعیت هزاره ها تا اندازه ای تغییر نمود و از آغاز سال 1979 دربعضی اختیارات سیاسی و اجتماعی دست یافتند. از آغاز سال 1982 اسلام گرایان با الهام از انقلاب ایران، در هزاره جات قدرت یافتند. متنفذین سنتی را کنار راندند و به یک سلسله فعالیت ها برای مدرنیزه سازی سیاسی دست زدند. باخروج قشون سرخ شوروی و حکومت رییس جمهور محمد نجیب الله، جنگ خونین داخلی سراسر افغانستان را فرا گرفت. در همین زمان، هزاره ها در پی آن شدند که باهم متحد شوند و دست به تشکیل حزب وحدت زدند. این حزب با وجودی که از اکثریت پیروان مذهب شیعه تشکیل یافته بود اما خواست های آن در سطح قوم بود که پیروان تمام مذاهب هزاره را در بر می گرفت. در عین حال، اسلام گرایانی که طرفدار انقلاب ایران بودند، در تلاش جلوگیری از اتحاد هزاره ها بودند. این اتحاد هزاره ها یک فرصت قوی قومی را فراهم نمود که یک پیوستگی بزرگ سیاسی را در کشور داشته باشند.
با آمدن قوای ائتلاف جهانی در سال 2001 در افغانستان، بازهم وضعیت برای هزاره ها بهتر شد. طالبان از قدرت کنار رفتند و دولت جدید تشکیل شد. در این زمان برای هزاره ها فرصت فراهم شد که در ساختار قدرت دولت دست یابند و نیز در پارلمان کشور راه یابند. در حال حاضر در ساختار قدرت دولت،یکی از معاونین رییس جمهور هزاره و نیز از چهار بخش از اعضای پارلمان کشور، یک بخش آن را هزاره ها تشکیل می دهند. آلساندرومانسوتی، استاد در IHEID در ژنف و پژوهشگر در مورد افغانستان و هزاره ها در این باره چنین می گوید: «هزاره ها به فرصت های جدیدی دست یافته اند. پشتون ها آن ها را به دید یک قدرت می نگرند و از موقعیت جدید اجتماعی آن ها در هراس اند». باید گفت که در زمان مهاجرت، پشتون ها در پاکستان عموما به مدرسه های دینی وارد شدند و مصروف آموزش علوم دینی شدند در حالی که مهاجرین هزاره در ایران در مکاتب به آموزش پرداختند. آنها نسبت به مهاجرین برگشته از پاکستان با تخصص و تحصیلات بالایی وارد کشور شدند و هم چنان بخاطر بلدیت خوب در زبان فارسی، در اداره های دولتی در پست های مختلف راه یافتند.
همچنان به باور آلساندورمانسوتی، این سویه ی تحصیلی در میان زنان هزاره نیز قابل مشاهده است. آن ها نسبت به زنان پشتون از سویه ی تحصیلی بیشتری برخوردار هستند و هم چنان در فعالیت های اجتماعی و آموزش، نسبت به زنان جامعه ی پشتون بیشتر دسترسی دارند و نیز از آزادی بهتری برخوردار هستند.
این یک واقعیت است که گروه طالبان با مذهب سنی که عموما از قوم پشتون است و هزاره ها که اکثرا پیرو مذهب شیعه می باشند، (تاجیک ها بانفوذ کمتر و یابیشتر در میان این دو قوم قرار دارند) هر کدام جناح های مهم جامعه ی افغانستان را تشکیل می دهند. تاهنوز هیچگاهی بلوک های قومی هزاره و پشتون در تقابل هم قرار نگرفته اند؛ در افغانستان این اختلاف های سیاسی اند که اقوام را در تقابل هم قرار می دهند.
آلساندرو مانسوتی می گوید، با وجودی که جامعه افغانستان از نگاه قومی طبقه بندی شده است. با آنهم اتحاد، همبستگی و همدلی با دیگر گروه های قومی نیز وجود داشته است و هم چنان دشمنی نیز در میان همان گروه وجود دارد. چون مردم افغانستان آنقدر به هم پیوند خورده اند که گروه قومی همگون و خالص، یافت نمی شود. این یک مسئله ی پیچیده و دشوار است. با آنهم این امر، هم یک شانس پنداشته می شود و هم یک مشکل. شانسش این است که تمامی گروه ها با وجود مخالفت ها، بخاطر همین هم پیوندی، در پی حذف جمعی و کلی مخالفین خود بر نمی آیند، همانند آنچه که در رواندا، اتفاق افتاده است. ما شاهد همچو حادثه در افغانستان نخواهیم بود. در افغانستان، دشمن امروز، دوست خوب برای فردا خواهد بود. مشکل این مسئله این است که تمامی این گروه ها مدام در جنگ بوده اند و دشوار است که هم دیگر خویش را تحمل نمایند و به یک راه حل دست یابند. هم پذیری در افغانستان، راه درازی را در پیش دارد.
برای هزاره ها تا هنوز برای رسیدن به خواست ها و جایگاه مناسب سیاسی شان، دشواری های زیادی پیش رو است. وضعیت برای آن ها بسیار شکننده می باشد. آلساندرو مانسوتی چنین نتیجه گیری می کند که در حال حاضر برای هزاره ها، رسیدن در پست ریاست جمهوری یک خواست دست نیافتنی است اما برعکس آن وجود هزاره ها در ساختار قدرت سیاسی و حکومت، یک امر ضروری است. دولت افغانستان بدون حضور هزاره ها در ساختار قدرت، دشوار است که امور دولت داری خویش را به پیش ببرد. هزاره ها می دانند که نسبت به گذشته در موقعیت خوبی قرار دارند. آن ها در تلاش اند با حفظ جایگاه فعلی خویش به جاهای بهتری دست یابند و پیشرفت کنند. آن ها به موقعیت فعلی خود قانع نیستند.