محل تبلیغات شما

محل تبلیغات شما

مرگ تدریجی 3 مرگ تدریجی 3

مرگ تدریجی 3

پل سوخته یک گذرگاه است، گذرگاهی که دشت برچی را با کوته سنگی وصل می کند، اما این روزها وقتی به پل سوخته می روم می بینم که پل سوخته گذرگاهی است که به تماشاگاه تبدیل شده است. بسیاری از مردم هنگام عبور و مرور از بالای پل سوخته، چند دقیقه ی بالای پل توقف می کنند و به تماشای همنوعان خود در زیر پل می پردازند. آنها به تماشای انسانهای می نیشینند که به گفته ی خود شان « بدبخت» شده اند و مردم می آیند که بدبختی شان را به تماشا بنشینند. در کشور جنگ زده ی مثل افغانستان تماشای بدبختی انسان می تواند یک امر عادی باشد، زیرا ما آنقدر بد بختی و انسانهای بدبخت دیده ایم که دیگر بدبختی آنها توجه ما را جلب نمی کند و  درباره دلایل بدبختی شان فکر نمی کنیم.

چند بار  از میان تماشاچیان روی پل سوخته رفت و آمد می کنم تا کسی را برای گفتگو پیدا کنم،بسیاری از معتادین حاضر به گفتگو نمی شوند و می گویند درباره چه گفتگو کنیم، گفتگو چه فایده دارد، ما بدبخت استیم، گفتگو چه به درد آدم بدبخت می خورد؟  از میان جمعیت جدا می شوم و به پیر مردی می رسم که در گوشه ی نشسته است و با یک قلم و کاغذ خود را مصروف می کند، از او می پرسم مصاحبه می کنی، چند شرط پیش رویم قرار می دهد و بعد از موافقت من با شرطهایش، حاضر به مصاحبه می شود.

·         نام تو چیست؟

·         محمد رضا

·         چند ساله هستی؟

·         40 ساله.

·         خانه و خانواده ات کجاست؟

·         همینجه است، خانه مه در برچی است.

·         چند اولاد داری؟

·         سه تا، یک دختر دارم و دو بچه، بچه هایم کوچک هستند، دخترم را به شوهر داده ام.

·         بچه هایت مکتب می روند؟

·         نه.

·         چرا؟

·         اوه لالا جان چه رقم مکتب بروند، بخدا در خانه نان نداریم بخوریم، باز چطور اونا را مکتب روان کنم.

·         خرج خانه و خانواده ات را از کجا می کنی؟

·         بیرار از تو پنهان کنم از خدا پنهان نمیشه، گدایی می کنم.

·         از راه گدایی روزی چند افغانی به دست می آوری؟

·         150 افغانی تا 200 افغانی.

·         چند سال است که معتاد شده ای؟

·         از سال 1366معتاد شده ام، در اول تریاک می کشیدم، اما حالا پودر( هیرویین) می کشم.

·         چرا تریاک را ایلا کردی و به هیرویین روی آوردی؟

·         تریاک اینجه خراب است، به جان آدم نمی نشیند، وقتی تریاک می کشم خمار نمی شوم، اما پودر خمارم می کند.

·         چه شد که معتاد شدی؟

·     از دست رفیق بد. در منطقه اندرابی گِلکاری می کردم، در اونجه یک نفر بود که تریاک می فروخت، او یک ماه به ما مواد را مفت می داد و ما را تشویق می کرد که بکشیم، اما بعد از یک ماه که معتاد شدیم، دیگه به ما مواد مفت نداد و می گفت باید بخرید. روزها چندین نفر دم دروازه اش صف می کشیدند تا مواد بگیرند.

·         مکتب خواندی؟

·         تا صنف شش خوانده ام.

·         در کدام مکتب؟

·         در زندان پلچرخی، در اونجه زندانی بودم و برای ما درس می دادند.

·         به چه جرمی پلچرخی رفتی؟

·     به جرم مواد، یک روز در جیبم پنج توته مواد بود، پولیس ها آمدند آن را از جیبم پیدا کدن و پنج توته را ریزه ریزه کرده سی توته جور کدن.

·         چند سال زندانی بودی؟

·         یک و نیم سال.

·         در زندان هم مواد می کشیدی؟

·         بلی، اونجه زندانی ها می آوردند و می فروختند.

·         تا هنوز تصمیم نگرفته ای که ترک کنی؟

·     نمی توانم ترک کنم. در خانه کس ندارم، اگر یک شب در خانه نباشم، اونا گرسنه می مانند. پول ندارم که از طرف آنها خاطر جمع شوم و خود را در شفاخانه بستری کنم.

·         وقتی زیر پل هستی، مردم با شما چگونه رویه می کنند؟

·         مردم از دور صدا می کنند پودری مرده گاو و از مادر مان فحش می دهند.

·         از دولت چه می خواهی؟ به نظرت دولت چه کار کند که دیگر کسی به مواد دسترسی نداشته باشد و معتاد نشود؟

·     دولت باید مواد فروشان عمده را بگیرد، مواد را از ریشه قطع کند، مواد فروشان عمده را از ویصل آباد، هودخیل، سرکوتل و چهل متره بگیرد. با گرفتن چند پودری که کار بجای نمی رسد. دولت باید به معتادین کمک کند، باید یک جای برای معتادین جور کند که ترک کنند.

نکته:

در جریان گفتگو بخاطر مزاحمت مردم بارها گفتگوی ما قطع شد و این مزاحمت ها مرا مجبور کرد که گفتگو را قطع کنم و با محمد رضا خدا حافظی نمایم.

مطالب بیشتری در این بخش