- پنج شنبه, 20 آذر 1393
«از چیله، چیز گله.»
خیلی وقت است که پدر کلانها قصه نمیگویند. آنها از قصه گفتن خسته شده اند. سالهاست که کسی قصههای «دخترک سوداگر»، «قندولک بای» و «بزک چینی» را نشنیده است.شبهای چلهی زمستان بدون قصهها تمام میشود و از مهربانی و دور جمع بودنها دیگر خبری نیست.
چند روز بعد، شب چله (شب یلدا) است. عبدالله، 35 ساله است. در باره قصه گویی میگوید:« خوب یادم هست، زمانیکه کودک بودم به خانه پدرکلانم میرفتم و او برای مان در شبهای سرد زمستان قصههای گرم را تعریف میکرد و تا اینکه ما خواب مان میبرد. اکنون از آن زمانها خیلی سالها و روزها گذشته است و پدرکلان دیگر قصه برایمان تعریف نمیکند.» پدر عبدالله قصهگو بوده است.عبدالله شبهای چله را که در روستایش سپری کرده است، خوب به یاد دارد. حالا او چندین سال است که در شهر زندگی میکند.
ناصر 45 ساله است. او یکی از شهروندان پایتخت است. وی در چوب فروشی پل سرخ با چوبفروش در حال «چانه زدن» بر سر قیمت چوب میباشد. او میخواهد که یک خروار چوب بخرد. وی میگوید که چوب زیاد خریده نمیتواند چون قیمت چوب در آستانهی زمستان افزایش مییابد. ناصر پدر یک فامیل است. او آمادگی برای شبهای سرد چله را میگیرد. وی در میان سخنانش ادامه میدهد:« یک خروار چوب بیله، چله کلان را بس مونه، چله خورد د جای خو همو رقم مومنه.»
ساکنان مناطق هزاره جات با واژهی «چله» به خوبی آشنای دارد و این مفهوم را از دیر زمانی به این سوی به کار میبرند. چله به دونوع میباشد: چله تابستان و چله زمستان. چله تابستان، چهل روز اول فصل تابستان را که در اصطلاح عامهی مردم به نام «چله بزرگ» مشهور است که کنایه از گرمای سختمیباشد را در برمیگیرد و «چله خورد» بیست روز دیگر از فصل تابستان را شامل میشود. چله زمستان نیز به دو بخش تقسیم میگردد که به نام «چله کلان» که از اول برج جدی آغاز و تا دهم ماه دلو ادامه میابد و «چله خورد» ادامه چله کلان است که مدت آن بیست روز میباشد. روز ختم چله خورد را بهنام «شصت و شکست» یاد میکنند. این اصطلاح «شصت و شکست» به این معنا است که زمستان تمام شد و سرمای آن شکسته است.
در حقیقت، شب آخر تابستان و اول زمستان را نخستین شب چله و یا شب یلدا میگویند که درازترین شب سال به حساب میآید. این شب در نیم کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاه تر میشود. ابوریحان البیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانستهاست. مردمان این سرزمین در گذشته«شب چله» را جشن میگرفتند. تربوز، ماهی، حلوا و دیگر خوراکهها را مهیا میکردند. دور هم جمع میشدند شعر میخواندند و قصه میگفتند.
محمد رضا، 68 ساله میباشد.او منتظر «ملی بس» است تا به خانهاش برود، هوای کابل سرد شده است. محمد رضا یک هیزم شکن میباشد. او در باره سردی زمستان میگوید که از چله چه گله! باید چاره کرد. وی برای مبارزه با سرمای زمستان امسال چوب خریده است.
محمد علی، 63 ساله است. او در خیابانهای کابل روی یک کراچی کتاب فروشی میکند. او میگوید که تا هنوز برای زمستان آمادگی نگرفته است چون پول ندارد. اما آهسته میگوید که برای زمستان زغال خیلی خوب است و خانه را خوب گرم میکند. بیشترین کتابهای محمدعلی که روی کراچی منظم چیده شده است، کتابهای دعا تشکیل میدهد.
در گذشتهها، در شبهای چله، اکثر در روستاها و شهرها خانوادهها گرد هم جمع میشدند.کسی که سواد خواندن داشت، شاهنامه فرودسی، حافظ، پنج کتاب، حمله حیدری میخواند و دیگران با تمام وجود گوش فرا میدادند و این گونه شبهای چله را به سر میرسانیدند. امروزه فرهنگ شاهنامهخوانی در میان مردمان روستاها کم رنگ شده و در شهرها از بین رفته است.
در فصل زمستان، قیمت مواد سوختی (چوب، گاز، زغال، نفت)افزایش مییابد. نتیجهاش آن میشود که پدرکلانها قصهها،افسانهها و شاهنامهخوانیها را فراموش کنند و در جستجوی چگونه گرم کردن خانههای شان باشند. به راستی که قصه گفتن بدون داشتن خانهی گرم هیچ «مزه» ندارد.