- چهارشنبه, 19 آذر 1393
- نوشته شده توسط مجله اورال: مهدي مدبر
سلسله مصاحبه های با معتادین پل سوخته
از سربازی در امنیت ملی تا زندگی در زیر پل سوخته!
قرار است با یکی از معتادین زیر پل سوخته مصاحبه نمایم. ساعت 9 صبح از مینی بوس بالای پل سوخته پیاده می شوم. بوی دود و تعفن مشام آدم را آزار می دهد ، اما آزار دهنده تر از آن دیدن لشکری از مردگان متحرک، در زیر پل سوخته است. عده ی نیز از بالای پل در حال تماشای آدم های زیر پل هستند. به دنبال کسی می گردم که با او گفتگو نمایم و سئوالاتم را از او بپرسم. چند نفر را می گویم مصاحبه می کنید. با حرکت سر و دستها به من می فهمانند که نمی خواهند مصاحبه بکنند. آن سو تر از بقیه جوانی با دست های زخمی و صورت تکیده نشسته است. دستش را بلند می کند و می گوید من می خواهم مصاحبه بکنم. از اینکه توانسته ام کسی را برای گفتگو پیدا کنم، نفس راحتی می کشم. دنبال جای خلوتی می گردیم تا دور از انظار کسانی که ما را تماشا می کنند گفتگوی مان را آغاز کنیم. به دو سه تا هوتل سر می زنیم ولی چون یک معتاد همراهم هست، قبول نمی کنند که بنشینیم، بالآخره صاحب یک چایخانه محقر و کوچک با نشستن ما در چایخانه اش موافقت می کند. در گوشه ی چایخانه می نشینیم و من پیش از همه چیز از او می خواهم که خود را معرفی کند. او می گوید: « نام مه نجیب است، 23 -24 ساله هستم، از ولسوالی سرخ پارسایی ولایت پروان هستم.» و با این سئوال گفتگوی ما آغاز شد.
- زن داری یا مجرد هستی؟
- زن دار هستم، یک بچه دارم که شاید آلی پنج ساله شده باشد.
- زن و بچه ات فعلا کجا هست؟ پروان هستند؟
- نه زن و بچه مه در شهر مزار شریف در خانه خسر مه هستند.
- پیش از اینکه معتاد شوی چه کار می کردی؟
- رنگمال بودم، در شهر مزار دکان داشتم و از راه رنگمالی خرج خانواده ام را پیدا می کردم.
- چه شد که معتاد شدی و سر از زیر پل سوخته در آوردی؟
- دوستانم گفتند امنیت ملی سرباز می گیرد و معاش خوبی هم می دهد. با تشویق دوستانم سرباز امنیت ملی شدم. ابتدا در کابل کار می کردم، اما بعدا چون پارتی نداشتم مرا به ولایت ارزگان تبدیل کردند، در ارزگان کم کم به تریاک روی آوردم، پیش از آن گاهی چرس می کشیدم.
- چرا؟
- در کندک ما چند نفر از سربازان اردوی ملی معتاد بودند و مه با آنها هم اتاق بودم. آنها هر شب تریاک می کشیدند و مرا هم تشویق می کردند که بکشم. از طرف دیگر چند وقت می شد که مادرم مرده بود و بعد از مرگ مادرم بسیار زیاد خود را تنها احساس می کردم و نبود مادرم مرا رنج میداد. وقتی تریاک می کشیدم خمار می شدم و غم نبود مادرم را فراموش می کردم. ابتدا کم می کشیدم ولی آهسته آهسته معتاد شدم.
- چند سال می شود مادرت را از دست داده ای؟ پدرت کجاست و چه کار می کند؟
- پدرم را در کودکی از دست داده ام، مادرم دو ماه بعد از سقوط طالبان فوت کرد وبعد از مادرم من تنها شدم، دیگه کسی را نداشتم.
- در ارزگان تریاک از کجا می کردی؟
- در اونجه یک دکان نزدیک کندک ما بود که تریاک می فروخت، دوستایم از اونجه تریاک می آورد و یکجای می کشیدیم.
- شما به عنوان سرباز امنیت ملی، مانع فروختن تریاک نمی شدید؟
- نه، اونجه تریاک علنی خرید و فروش می شد، هیچ کس گپ نمی زد. دوستای مه همیشه در روز می رفتند و تریاک می آوردند.
- وقتی معتاد شدی از امنیت بیرونت کردند؟
- نه. خودم آمدم به قوماندان گفتم مه دیگه وظیفه خوده انجام داده نمی تانم، خودم ایلا دادم.
- وقتی امنیت ملی را ایلا دادی آمدی زیر پل سوخته؟
- نه، رفتم مزار پیش خانواده ام. بسیار شرمنده بودم بخاطر معتادی ام. پیش زنم و خسرم بسیار شرم بودم، تصمیم گرفتم بیایم کابل.
- آمدی که زیر پل سوخته زندگی کنی؟
- نه. بخاطر ترک کردن کابل آمدم. وقتی کابل آمدم رفتم در شفاخانه ترک اعتیاد « جنگلک». به آنها گفتم می خواهم بستری شوم و مواد را ترک کنم. آنها به مه گفتند تو پایواز نداری و ما نمی تانیم تو را بستر کنیم. وقتی بستر نشدم، نا امید شدم، آمدم زیر پل سوخته. در اوایل روزها می رفتم زیر پل مواد می کشیدم و شبها د هوتل زندگی می کردم، اما حالا شب و روز در زیر پل هستم.
- چند سال می شود در زیر پل هستی؟
- سه سال.
- دوباره به شفاخانه جنگلک مراجعه نکردی؟
- تنها نرفتم. اما چند وقت پیش آمدند از اینجا سه کاستر را پر کردند و بردند. مه داوطلبانه با آنها رفتم. اما شفاخانه گفت ما بستر نداریم، یک کاستر نفر را بستر کردند و دو کاستر دیگر ما را پس روان کدن.
- کسانی که بستر نشدند دوباره زیر پل آمدند؟
- آری. کلگی پس آمدند، چندتای شان هم چند وقت پیش مردند.
- از این به بعد هوا سردتر میشود، در زیر پل زندگی کردند سخت نیست؟
- سخت است، اما ناچاری است، دیگه جای نداریم.از وقتی هوا سرد شده، هر شب یکی دو نفر از بچه ها می میرند. صبح مامورین جنایی می آید و جنازه آنها را از زیر پل می برد. نمی دانم که می برد د کدام جای دفن می کند یا کدام جای می اندازد.وقتی زیاد سرد می شود مواد می کشیم و تا صبح خمار هستیم، وقتی خمار باشیم یخی را حس کده نمی تانیم. بعضی وقت ها نان پیدا نمی توانیم و شب و روز خمار هستیم.
- در زیر پل مواد از کجا می کنید؟
- ساقی زیاد است، وقتی زیر پل پایین شوی از هرکس پرسان کنی ساقی ها را نشان می دهد. آنها آزادانه مواد می فروشند و ما آزادانه می خریم.
- مامورین جنایی مانع تان نمی شود؟
- آنها ازساقی ها پل می گیرند و گپ نمی زنند.
- ساقی ها از کجا می کنند مواد را؟
- آنها از ویصل آباد، کارته نو، سرکوتل و جاهای دیگه می آورند و در زیر پل به معتادین می فروشند، امنیتی ها و جنایی از آنها پول می گیرد و مانع شان نمی شود.
- بغیر از کسانی که همیشه در زیر پل هستند، دیگه چه کسایی اینجا می آیند؟
- بعضی ها خانه دار هستند، می آیند از زیر پل مواد می گیرند و می روند. بعضی زنان نیز می آیند از زیر پل مواد می گیرند می روند.
- زنان جوان هستند؟
- هم جوان هستند و هم کلان سال.
- به نظرت برای جلوگیری از خرید و فروش مواد باید چه کار شود؟
- باید دولت از بالا خرید و فروش مواد را قطع کند، مواد فروشان کلان را دستگیر کند، اما اگه آنها را مانع نشود، ساقی های زیر پل را که دستگیر هم کند، مواد قطع نمی شود، کسای دیگه د جای شان می آید.
- وقتی از زیر پل بیرون می شوید مردم با شما چگونه برخورد دارد؟
- مردم آزار ما می دهد. هرجا می رویم پودری گفته ما را صدا می کند، وقتی سر سرک نشسته ایم بعضی مردم وقتی از کنار ما تیر می شوند قد لگد می زنند، بعضی های شان ما را دو می دهند.
- از مردم می خواهی چگونه با شما برخورد کند؟
- مردم باید ما را آزار ندهند، از مردم می خواهم سر پل آمده ما را تماشا نکنند، تماشای پودری فایده ندارد، وقتی ما در زیر پل مواد می کشیم، دود مواد به بینی کسانی که د بالای پل هستند می روند، بعضی مردم با اطفال خود می آیند ما را تماشا می کنند، دود مواد برای اطفال شان ضرر دارد. بجای که اطفال را به تماشای ما می آورند، آنها را به مکتب ببرند، کوشش کنند آنها را از مواد دور کنند.
- آروزیت در زندگی چیست؟
- می خواهم یکبار دیگر بچه مه ببینم، می خواهم یک دفعه بچه خوده در بغل بگیرم. اگه یکبار دیگر بتوانم خانواده ام را ببینم دیگه آرزویم برآورده است.
نجیب وقتی از آرزوی دیدن فرزند و خانواده اش گپ می زد، بغض گلویش را فشرد و اشک در چشمانش حلقه زد و نگذاشت که گفتگوی مان بیش از این ادامه یابد.