wrapper

شماره ششم ماهنامه اورال: مهدی مدبر از روزی که به دنیا آمده ام نام ایران را شنیده ام، شاید بعد ازکلمه ی پدر و مادر اولین کلمه ی که یاد گرفتم ایران باشد. قصه های دوران کودکی بسیاری از هزاره ها، مثل قصه کودکی من، قصه ی هجرت پدر به ایران و درد فراق پدر بوده است. مادران ما بجای لالایی در گوش ما دوبیتی های را زمزمه می کردند که در فراق پدرهای مان سروده بودند. در کودکی، هر وقت ازمادر سراغ پدر را گرفتم، گفت« بچه مه، بابه تو ایران رفته» و من به روزی فکر می کردم که پدر از ایران بر گردد و خود را در آغوشش بیندازم. سالها بعد وقتی بزرگتر شدم و دیدم کسانی که از من کلانتر هستند ایران می روند و مادرهای شان از دنبال شان آب می پاشند، در دلم آرزو می کردم کاش من هم کلان شوم و روزی مثل آنها به ایران بروم و مادرم از دنبال من آب بپاشد و با اشک برایم دعای خیر کند. مثل من بسیاری از کودکان پسر دیگر نیز این آرزو را در دل می پروراندند. اما ما نمی دانستیم پدرها و بچه های کلان همسایه های ما چگونه به ایران می روند؟ در ایران چه می کنند؟ در آنجا چگونه زندگی می کنند؟ فقط در خیال های ما آرزو می کردیم که کاش آنقدر کلان شویم که بتوانیم ایران برویم و وقتی بر می گردیم مردم ما را « زوار» بگویند. می خواستیم برویم و امام هشتم را زیارت کنیم و از او بخواهیم که آرزوهای ما را بر آورده کند. اما نمی دانستیم که پدران ما وقتی به ایران می روند، نام شان تغییر می کنند، دیگر کسی آنها را به نامهای که پدر و مادر شان برای شان انتخاب کرده اند، صدا نمی کند. نام پدران ما در مٌلک امام رضا« افغانی کثافت» است و وقتی از حرم مطهر پا به خیابانها و کوچه های ایران می گذارند، کسی آنها را مثل اینجا زوار نمی گوید، آنها آنجا زوار نیستند؛ بلکه فقط افغانی کثافت هستند. آن روزها مثل این روزها مبایل نبود که بتوانیم زنگ بزنیم و حال پدران ما را پرسان کنیم و بپرسیم چه کار می کنند. تلویزیون و دیش آنتن هم نبود که تمام دنیا را برای مردم نشان دهد و ما از طریق آنها بفهمیم که پدران ما در ایران چه می کنند، رادیوهای پدرکلان ها را هم که کسی حق نداشت از جایش شور بدهد. ماه ها می گذشت و پدر از ایران برای خانواده اش خط روان می کرد، خطی که ملای محل نصفش را کنده و پاره می خواند و نصف دیگر را می گفت بد خط است و خوانده نمی شود. آن زمان تنها ملای قریه می توانست خط بخواند، مثل حالا نبود که یک قیله بچه بتواند خط بخواند و ما نمی دانستیم که ملا چیزی را می خواند که در خط نوشته شده و یا اینکه از پیش خود گپ جور می کند. اما کلانترک که شدیم این سئوال در ذهن ما خلق شد که پدرهای ما به ایران برای چه می روند؟ و پاسخ می شنیدیم:« برای مزدوری، برای پیدان کدن یک لقمه نان» و در ذهن کنجکاو کودکانه ما سئوال دیگری پیدا می شد، چرا پدرهای ما اینقدر دور برای کار کردن می روند؟ چرا در یک جای کار نمی کنند که زودتر بتوانند به خانه بیایند؟ مگر در وطن خود ما کار نیست؟ چرا در وطن خود ما کار نمی کنند؟ و جواب اینگونه بود« اینجه کس د هزاره کار نمی دهد، اينجا هزاره را کافر موگه، چون شیعه هستند و دست واز نماز می خوانند، ایران خو ملک امام است فدایش شوم، د اونجه مزدوری کدن آسان است.» اما کلانتر که شدیم، مکتب رفتیم و دانشگاه خواندیم و چشم و گوش ما باز شد، فهمیدیم که شیعه بودن پدران ما برای ایرانی ها اهمیتی ندارد، آنها برای ایرانی ها فقط افغانی کثافت هستند نه شیعه امام رضا؛ چون آنها از سوی از مرز کشوری عبور کرده بودند که دایم شعار می داد« اسلام مرز ندارد» و از سوی دیگر با چشم های بادامی و بینی کوچک شان ترکیب نژادی ایران را نسبت به بقیه افغانها بیشتر بهم میزد و باید به آنها گفته می شد افغانی کثافت. چون پدران ما در پندار ایرانی از نسل چنگیز بودند و چشم های شان مثل او بادامی بودند، نه از نژادی آریایی ایرانی؛ چیزی که در سالهای اخیر بعضی از ایرانی ها به آن اعتراف کرده اند. از جمله آنها دکتر صادق زیبا کلام در هفته نامه « آسمان» در 13 می 2012 نوشت:« هيچ لغتي كامل تر و جامع تر از لغت « نژادپرستي » بيان كننده رفتار ما ايراني ها درقبال افغاني ها نيست.» مهاجر هزاره برای ایرانی هیچ چیز دیگر نیست، نه انسان است، نه مهاجر قانونی که طبق قوانین بین المللی از حقوق و امتیازات مهاجرتی برخوردار باشند، آنها فقط افغانی کثافت هستند که باید از خیابانها و کوچه های ایران جمع آوری شوند و در اردوگاههای « تله سیاه» و « سنگ سفید» آنقدر شکنجه شوند تا از آمدن شان به کشور امام رضا بیزار شوند و دیگر هرگز هوس کشور امام رضا را نکنند. افغانها چه قانونی وارد ایران شده باشند و چه غیر قانونی باید وارد استانهای ایران نشوند، باید به کوه ها و تپه های ایران بالا نشوند، حق ندارند در پارک های ایران برای تفریح بروند، چون آنها در عمق نگاه ایرانی ها " افاغنه" هستند وبیگانه محسوب می شوند. در ایران حضور افاغنه در بعضی از پارک های ایران ممنوع است، زیرا بنظر حكومت جمهوري اسلامي ايران افغان ها کثیف هستند. سالهاست اینگونه اعمال در قبال مهاجرین افغانی و به خصوص هزاره ها در ایران جریان دارد، اما بازهم سیلی عظیمی از آنها چه بصورت قانونی و چه بصورت غیرقانونی وارد ایران می شوند و به همین اندازه از سوی دولت ایران بازداشت شده و بصورت غیرقانونی اخراج می شوند، برای آنها هیچ چیزی در طول این سالها تغییر نکرده است؛ چون عمق نگاه دولت ایران و افغانستان نسبت به مهاجرین افغانی تغییر نکرده است؛ دراین سوی مرز هزاره ها هنوز« محكوم به محروميت » پنداشته می شوند و در آن سوی مرز « افغانی کثافت». دور باطل زندگی برای هزاره ها همچنان ادامه دارد و معلوم نیست که آنها تا چه زمانی اسیر این دور باطل خواهند بود. آیا روزی خواهد رسید که هزاره ی برای هزاره بودن از حق خود محروم نشود؟

تبليغات شما

اورال تبليغات شما را در وب سايت و ماهنامه خود مي پذيرد. علاقمندان مي توانند با شماره های: 0031684059856 - 0093786827404 و ایمیل این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید جهت معلومات تماس بگيرند.

اورال

 اورال به عنوان یک رسانه مستقل و مردمی تلاش می ورزد تا صدای راستین وبازتاب دهنده مشکلات و واقعیات عینی جامعه خود بوده ودر راه رسیدن به یک وحدت ملی و صلح وثبات پایدار در سایه ی عدالت اجتماعی تلاش نماید.

For using special positions

Special positions is: sticky_left, stickey_right, notice, tool_bottom. You can use them for any module type. And to use, please go to Module Manager config your module to your desired postion.

You can disable by:

  • Go to Administrator » Template Manager » Your_Template » Tab: Advanced » Use special positions » select: No for all special positions
  • Go to Administrator » Module magager » Your_Module(by postion: sticky_left/stickey_right/notice/tool_bottom) » Status: Unpublish for that module
Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Blue Green Red Radian
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family