محل تبلیغات شما

<--306px-->
هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اعلان موجودیت هزاره‌های سنی و امکان امتناع از هویت‌های تحمیلی هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اعلان موجودیت هزاره‌های سنی و امکان امتناع از هویت‌های تحمیلی

هزاره‌ها و بیست‌سال جمهوریت؛ اعلان موجودیت هزاره‌های سنی و امکان امتناع از هویت‌های تحمیلی

بخش دهم
همزمان با تشکیل جنبش‌های تبسم و روشنایی که حول هدف‌های دادخواهانه می‌چرخید و موضوع اصلی آن را دادخواهی برای هزاره‌ها و مناطق مرکزی افغانستان تشکیل می‌داد، هزاره‌های سنی هم‌چنان عرض وجود کردند و زیر نام «شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت» اعلام موجودیت کردند. تشکیل شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت، برای متحد کردن هزاره‌های سنی با نام و آدرس مشخص سیاسی و دادخواهی برای حقوق سیاسی، مدنی، فرهنگی، اجتماعی و... هزاره‌های اهل سنت، نقطه‌ی عطفی در طول بیست‌سال جمهوریت برای هزاره‌ها در افغانستان بود. بنابراین اگر موردهای منفی در طول بیست‌سال جمهوریت در افغانستان برای هزاره‌ها را یکی‌یکی فهرست کنیم، در مقابل آن، اعلام موجودیت هزاره‌های سنی و فریاد این‌که «ما هزاره‌ایم و دیگر با هویت‌های تحمیلی زندگی نمی‌کنیم و...» یکی از موردهای مثبت و برایند خوب رویه‌ی مدنی و جامعه‌ی دموکرات در طول بیست‌سال جمهوریت در افغانستان بود.
 
وقتی هزاره‌های اهل سنت در آغاز تاسیس شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت بودند، با استقبال گرم هزاره‌های شیعه نیز همراه شدند. سران شورای هزاره‌های اهل سنت در کابل گردآمدند و با حس مثبت و هم‌یاری شماری از هزاره‌های شیعه در کابل اعلان موجودیت کردند. سران این گروه که فعالیت‌های شورا را بیشتر از آدرس شبکه‌های اجتماعی گزارش می‌دادند، در کنار آن نظرهای هزاره‌های شیعه را نیز در صفحات مجازی مربوط به شورا انعکاس می‌دادند که در کم‌ترین زمان آوازه‌ی اهداف دادخواهانه‌ی شان در سراسر افغانستان پیچید و قریب به اکثریت، همه‌ی مردم افغانستان را در داخل و خارج آگاه کرد.

اما درست در نقطه‌ی مقابل آن، نارضایتی‌های اقوام غیر هزاره، در شماری از ولایت‌هایی که تا این مدت هزاره‌های سنی با هویت غیر هزاره در کنار آنان می‌زیستند، نیز بالا گرفت. چون هسته‌ی موسسان این شورا را افرادی از ولایت‌های بغلان، کندوز، پنجشیر و بدخشان تشکیل می‌دادند، سران سیاسی غیر هزاره در این ولایت‌ها، به صورت نامریی و با پشتوانه‌ی سیاست خدعه و نیرنگ، به دنبال تضعیف این شورا و یکی شدن آنان با هزاره‌های شیعه برامدند. هم‌چنان پس از اثبات این شورا و هویت‌یابی آنان زیر نام شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت، آنان درست به نقشه‌ی مشابه دست زدند و شماری را در ولایت‌ دایکندی، زیرنام «هزاره‌های تاجیک» این‌طرف و آن‌طرف جلو دوربین رسانه‌ها نمایش دادند و آنان را ودار کردند که بگویند دیگر هزاره‌ نیستند، بل تاجیک اند.آنان اذعان می‌کردند که همانند هزاره‌های اهل سنت، در سال‌های قبل به مناطق مرکزی کوچیده‌اند و با فرهنگ و ارزش‌های مردم محل یکی شدند. چون رویه‌ی مدنی و دموکراتیک تمامی گروه‌های اجتماعی را در اختیار کردن هویت و بازتعریف آن آزاد می‌گذارد، آنان نیز مدتی صرف در شبکه‌های اجتماعی مورد نقد قرار گرفتند؛ اما مساله‌ای در مقابل آنان سبز نشد که باعث شود آنان را مجبور به تغییر ذهنیت شان نسبت به ادعای قومیت غیر هزارگی شان بسازند.

هم‌زمان با اعلان موجودیت هزاره‌های اهل سنت در افغانستان، واضح شد که آنان هم‌چنان با هویت‌های قبلی و غیر هزارگی شان همانند هزاره‌های شیعه در تبعیض و در رده‌ی دوم اختیار و فرصت‌های موجود در اجتماع و سیاست نسبت به اقوام دیگر قرار داشتند. واضح شد که در محلات شان نه تنها هزاره خوانده می‌شدند، بل سیاست نهادینه شده و سنت بدوی و قبیله‌ای با آنان هم‌چنان مانند هزاره‌های شیعه در عمل رفتار داشته‌اند.

در سال‌های 1394 و 1395ش. اوج فعالیت‌های مدنی و دادخواهانه‌ی این شورا بود. هرگاه به دفتر این شورا گذرت می‌افتاد، به خوبی دیده می‌شد که به تناسب هزاره‌های سنی، هزاره‌های شیعه مسوول کارهای فنی و تخنیکی مانند دیزاین و تدوین شعارها و گزارش‌های رسانه‌ای آنان بودند. در یک نگاه به خوبی حس می‌شد که غربت و دوری را از چشمان دو طرف – هزاره‌های سنی و هزاره‌های شیعه- خواند و حس صمیمیت و خودی را در کلام و تعبیر از سیاست و روند افراطی بر آنان را از سوی سران قبایل دیگر به خوبی دید. لهجه‌ها یکی و مشابه، باورهای سیاسی و تحقیرهای اجتماعی هم‌سان، درد دوری از هم‌دیگر جان‌سوز و آرزوی وصل برای همیشه، دل هرد دو طرف را به پرپر آورده‌بودند.
جالب بود که پیش از تشکیل این شورا، هیات علمای هزاره‌های شیعه چندان نظر مساعدی نسبت به هزاره‌های سنی نداشتند و به نحوی می‌توان از کلام و باورهای آنان این را فهمید که نسبت به هزاره‌های سنی، بابت تغییر در مذهب شان، دل‌خور بودند و آنان را در سستی در حفظ مذهب و تغییر آن به نحوی متهم می‌کردند؛ اما هم‌زمان با به وجود آمدن این شورا، این علما هم‌چنان در هم‌نوایی آنان تبلیغ می‌کردند و آرزو داشتند که پیکر پاره‌پاره‌شده‌ی هزاره‌ها پس از سال‌ها محرومیت و بیچارگی، زیر نام هزاره پینه شود و به عنوان قشر بزرگ اجتماعی و آگاه به مسایل، در مقابل ارباب قبیله و سران فاشیستی سیاست افغانستان بایستند.

براساس آماری که از سوی این شورا بیرون داده شده، از 34 ولایت در 25 ولایت افغانستان هزاره‌های اهل سنت زیست دارند که تعداد نفوس آنان به بیش از سه میلیون نفر براورد شده‌است. این سه میلیون نفر، پس از قتل عام هزاره‌ها توسط عبدالرحمان خان، با مذهب دیگر و با هویت قومی دیگر به زندگی شان به صورت اجباری ادامه دادند و در طول بیش از یک‌ونیم قرن، هم سنی شدند و هم پشتون یا تاجیک؛ اما هم‌چنان لهجه، ارزش‌های فرهنگی و باورهای کلی هزارگی شان را حفظ کردند. آنان نه تنها از سوی هم‌مذهبی‌ها و قوم‌های جدید شان پذیرفته نشدند، بل همواره در معاملات اجتماعی در ردیف دوم قرار داشتند. در کنار آن‌که تحقیر درجه دومی را همیشه در شانه‌های شان حمل می‌کردند، هرگز از صداقت و پشت‌کار شان چیزی کم نگذاشتند. آنان همیشه در سال‌های پسین و در دفاع از کشور در مقابل کشورهای بیگانه و اشغال‌گر، در صف نخست مبارزات قرار داشتند و هیچ چیزی از بساط شان در دفاع از وطن کم نگذاشتند. در کنار آن، در مقابل سران قبیله‌ای در معاملات سال‌های اخیر در سیاست افغانستان هم‌ چیزی را دریغ نکردند و به امید پذیرش از سوی آنان، در مقابل جناح‌های مخالف در صف نخست جنگ‌ها، به عنوان پیش‌مرگه‌های جناح‌های تنظیمی اسلحه به دست گرفتند و جنگیدند. در مقابل، بابت تمامی این از خودگذری‌ها، هیچ چیزی به آنان، جز صفت تحقیرآمیز «یک‌هزاره» نرسید و پس از سال‌ها هم‌چنان هزاره ماندند. این هزاره بودن برای آنان به هدف تحقیر و کم‌آوردن آنان خوانده می‌شد و صرف می‌خواستند که با هزاره خواندن آنان را بیشتر در نظر همه، به خصوص خود شان خوار و ذلیل به بار بیاورند.
فشارهای اجتماعی برای هزاره‌های اهل سنت، هیچ میراثی باقی نگذاشت، جز این‌که هم‌چنان هزاره باقی بمانند. هزاره هویت واقعی و نام قومی آنان بود. آنان باید به اصلیت خویش باز می‌گشتند و برای نخستین‌بار پیام‌آوران هم‌دلی در جامعه‌ی هزاره‌ها می‌بودند. در کنار هزاره‌های اهل سنت، هزاره‌های اسماعیلی هم‌چنان پا پیش گذاشتند و از بودن شان به عنوان هزاره در جامعه‌ی چند قومی افغانستان دفاع کردند. آمدن هزاره‌های اسماعلیه نه تنها جامعه‌ی هزاره را در بینش غیر هزاره‌ها بزرگ جلوه می‌داد، بل بیم وحشت‌ناکی نیز در دل آنان به وجود ‌آورد. اگر وضعیت به همان منوال ادامه پیدا می‌کرد و جامعه به سوی تکامل پیش می‌رفت، نه تنها هزاره‌ها از هر مذهب و از هر ولایت زیر نام باور سیاسی و ارزش‌های مشترک فرهنگی گردهم می‌آمدند، بل خرده‎قوم‎‌های دیگر هم‌چنان می‌توانستند در بازیابی هویت‌های شان اقدام کنند و جامعه‌‌ی چند قومی افغانستان را بیش از گذشته پر رنگ بنمایانند؛ اما نه به سیاق و فیگور گذشته، بل با روحیه‌ی مدنیت و انکشاف روحیه‌ی دموکراتیک و احترام به ارزش‌های دموکراسی.

دقیقن همین ترس از بروز باورهای مستقل قومی و فرهنگی بود که جامعه‌ی قبیله‌ای و سردم‌داران جمهوریت دروغین در افغانستان را وادار به خیانت به جمهوریت کردند و پس از بیست‌سال، با وجود در راس بودن آنان در قدرت، به اتوریته و قدرت مشروع شان پشت پا زدند و به باور اندیشه‌های قبیلوی‌شان، به فکر نجات قوم خویش در مقابل عرض‌وجود قوم‌های بزرگ و مستقل دیگر مانند هزاره‌ها ایستادند و با محکم کردن پایه‌های قدرت قبیلوی، طالبان را زیر نام امارت اسلامی دوباره بر زندگی مردم مسلط کردند.
باتاسف باید یادآور شد که این خیانت سران جمهوری به جمهوریت در نظر افکار عامه‌ی پشتون‌ها توجیه‌پذیر است و آنان بابت به حاشیه راندن سران قومی دیگر، از آن رهبران خایین به جمهوریت شان، استقبال می‌کنند و بابت استقرار دولت قومی شان از آنان سپاس‌گزاری دارند.

حالا که رخت جمهوریت برچیده شده و دروازه‌های اکثر نهادهای فرهنگی و سیاسی بسته شده، فضا برای بروز خفقان بیش از گذشته از سوی فاشیستان قبیلوی مهیاست و هیچ امیدی برای دوباره زنده کردن نهادهایی مانند شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت در داخل افغانستان وجود نیست. امیدواریم این نهادها در خارج افغانستان در بست و پیش‌رفت آگاهی در جامعه‌ی افغانستانی تلاش کنند و رسالت دادخواهی و تعامل مثبت با دیگران را فراموش نکنند.

ادامه دارد ... 

مطالب بیشتری در این بخش