مهاجرت و پناهندگى پديده اجتماعى است كه مستقيمأ متأثر از اوضاع امنيتى و سياسى است .
گاه مهاجرت و آوارگى بصورت انفرادى و افراد محدود صورت مى گيرد و گاهى حالت جمعى پيدا مى كند .
پديده پناهندگى در حالت مجبوريت و فرار از شرايط خطر و اضطرار است .وقتى فرد در اين شرايط سخت و در تنگنا قرار مى گيرد راه چاره ايى جز ترك و هجرت نمى بيند.
هر انسان بطور طبيعى به محل تولد ، مكان رشد ، خانواده و اقوام ، دوستان و آشنايان و محيط گذران زندگيش علاقمند است .
يك مهاجر دور از اين علايق و در محيط غربت نوعى حس بازگشت و حسرت در خود مي یابد. و به تعبير روانشناسان Homesick يا "بيمارى خانه" ميتوان آن را نام نهاد .ميزان اين علايق و احساسات در هر فردى متفاوت است .
پديده پناهندگى و مهاجرت مورد توجه متخصصان و كارشناسان سلامت روانى است ، زيرا آنها معتقدند خواسته يا ناخواسته پناهندگان و مهاجران دچار تغييرات گوناگون در زندگى و فعاليتهايشان در محيط نو مى گردند كه طبيعتأ فشارهاى روانى ، تعارضات و تضادها را به همراه دارد . آنان در صدد هستند كه اين فشارها و مشكلات را كاهش دهند .وقتى فرد مهاجر ترک وطن مى كند و رهسپار ديار غربت ميشود قطعا از درد و رنج ، خطرات و تهديدات مبدأ دور مى گردد و جاى جديدى را تجربه مى كند ، البته بعضى مشكلات روحى و روانى كم و بيش باقى مى ماند و بعضا در مسير راه و حتى در مقصد مشكلات جديدى نيز بدان اضافه مى گردد .هنگامى كه فرد يا افراد تصميم جبرى يا اختيارى به مهاجرت مى گيرد همين جدايي از محل زندگى و فاميل و دوستان و... نوعى تأثير روحى و عاطفى مى گذارد كه هر چه زمان بگذرد خود را بيشتر نشان مى دهد .پناهنده از خطرات و ناامنى مى گريزد و زمانيكه در شرايط ترك ديار و سفر قرار ميگيرد جبر زمانه او را راهى راه ناخواسته مينمايد .در اين زمان هم او با فشارها و مشكلات روانى روبروست .در مسير سفر تا مقصد ، حوادث ، خطرات و اتفاقات پيش بينى نشده در انتظار پناهنده است كه باعث تشديد فشارهاى روانى و روحى اش ميشود. از دست دادن عزيزان در مسير راه ، سختى مسير چون پياده روى و كوه پيمايى ، خطرات آب و دريا و غرق شدن ، كلاهبردارى و طعمه شدن ، از دست دادن پول و توشه ، گم شدن نزديكان و همراهان ، معطلى و طولانى شدن رسيدن به مقصد ، تبعيض ،تحقير و توهين در بين راه ، اختلاف و خشونت با همسفران و همراهان ، تنهايى و بى پناهى ، خطر گرفتار شدن ، زندان و ديپورت و دهها مشكلات و مصايب ديگر از جمله آن است .
اين گستردگى مشكلات پناهنده را تحت فشار روانی روانى قرار می دهد ودر صورت تداوم به وضعيت اختلالات حاد روانى مى انجامد .گسست و جدايي از زادگاه دشوار است .
ارتباطات كمتر با جامعه ی ميزبان ، به دلايلى از قبيل دشوارى يادگيرى زبان ، شرايط مسكن ، بيكارى ، احساس كمبودها در زندگى جديد در مقايسه با مردم بومى و تنزل مقام و پايگاه اجتماعى بعضى پناهندگان در محيط جديد نيز دردسرساز و افسرده كننده است .
حتى در مرحله دشوارتر براى بعضى پناهندگان كه مدتهاست جواب ندارند و يا اقامت موقت دارند بى سرنوشتى ، نااميدى از آينده ، انتظار طولانى جواب ، تهديد زندان و ديپورت اجبارى و ... منجر به تضاد و تقابل ، يأس و ترس و استرس ميشود .
وقتى پناهنده پابه سفر پر مخاطره و آوارگى ميگذارد نه تنها او بلكه وابستگانش در كشور مبدأ و مقصد نيز دچار نگرانى و اضطراب ميشوند كه در مواقعى بستگانش در كشورهاى خارج خود پناهنده هستند .
من در هالند خانواده ايى را مى شناسم كه خود پناهنده هستند و فرزندان آنان در مسير راه بودند ، اين والدين نگرانى و استرس و تشويش زياد از دورى و وضعيت فرزندانشان داشتند ، مخصوصا كه كم سن وسال هستند .
روزها و ماه هاى سخت و طاقت فرساى بر دو طرف سپرى شد .
پناهندگان خصوصا نسل اول كه تازه وارد جامعه ميزبان شده اند بيشتر اين ناهنجاري ها و واكنش ها تبارز مى يابد :
تنهايى و محدوديت رفت و آمد ها - گوشه نشينى و انزوا در محلى كه افراد تشابه فرهنگى ندارند - تغيير و تنزل جايگاه و موقعيت در خانواده و جامعه - كم حرفى و برعكس ، پرحرفى - كم خوابى و بيخوابى - فكر زياد و اندوه و ضعف اعصاب - افسردگى و استرس - ترس و واهمه - بى جرأتى و ترسو شدن - تغيير رفتار و اخلاق - بدبينى و بى اعتمادى و ....
تغيير در رفتار و كردار در جغرافياى تازه ، مستقيمأ در روحيه و روان و اراده فرد اثر ميگذارد .
فرزندان نسل مهاجرين و پناهندگان بنوعى از طرف والدين خود تحت فشار قرار مى گيرند كه با فرهنگ ، آداب و رسوم اصلى خود تربيت و پرورش يابند . والدين انتظار دارند اولادشان با ارزشها و سنتها و اعتقادات خودشان بزرگ شوند و آن را پاس دارند كه در بسيارى وقتها به بروز مشكلات و جنجالها مى رسد . اين كشمكش ها براى دو جانب درد آور و آسيب رسان مى باشد .
در بيشتر اوقات نوجوانان و جوانان خانواده بدليل آشنايى بيشتر با فرهنگ و زبان جديد نقش از پيش ناخواسته مترجم و راهنما را بر عهده ميگيرند كه در بعضى شرايط بچه ها از اين نقش سوء استفاده ميكنند كه موجبات ناراحتى و بى اعتمادى را فراهم ميسازد .
والدين هم ازاينكه نقش تقليل يافته در زندگى دارند و بيشتر تماشاچى امور هستندگله مند مى باشند .
در درون خانواده بيشتر فرهنگ اصلى و زبان مادرى ودر بيرون ، فرهنگ جامعه ميزبان و زبان آن ترويج و كاربرد دارد .
بعضا نسل دوم پناهندگان در هاله دو هويتى بودن ، گرفتار هستند كه بايد خود را بشناسند و به خواسته هاى درونى خود پاسخ مناسب دهند و گرنه با درگيرى فكرى و ذهنى و عصبى مواجه ميشوند .
تطابق با فرهنگ و اجتماع جديد نياز به انعطاف پذيرى و تحمل دارد . تضاد بين فرهنگهاى مبدأ و مقصد ، تفاوت با آداب و سنن ، ارزشها و باورها و عقايد و رفتارهاى اجتماعى اگر درك صحيح و برخورد منطقى با آن صورت نگيرد و رابطه مثبت و سازنده ايى شكل نگيرد ، زمينه ساز تنش و مشكلات روحى آتى خواهد شد .حتى در مواقعى براى تعدادى پناهندگان كه در معرض اينگونه آسيبهاى روانى قرار ميگيرند احساس از خود بيگانگى و مشكل بحران هويت بروز ميكند .
فرد پناهنده با مقیم شدن در محيط جديد حتی با وجود گذشت سالها در غم دورى از محيط و ارزشهاى زادگاه خود حسرت ميخورد و مبتلا به مشكلات روانى ميگردد .
بعضا شخص پناهنده ، كشور ميزبان را كه داراى رفاه و امنيت و آزادى است را با كشور زادگاه خود مقايسه مى كند و غمگين ميشود و اگر وقايع و حوادث دلخراش و ناخوشايند در كشور اصلى و براى خانواده اش و دوستانش در آنجا رخ بدهد او را مشوش تر و مضطرب تر مى سازد .
ارتباطات و مراودات گسترده انسانى و فاميلى كه قبلا در ميهن خود داشته محدود و كم رنگ ميشود در نتيجه كمبودهاى عاطفى خود را نشان ميدهد .
يك مسئله مهمى ديگر كه پيامد مهاجرت و پناهندگى است ، پدیدار شدن شوك فرهنگى در محيط تازه است كه اگر زندگى جديد در جهت پذيرش و وفق فرهنگ جديد نباشد و در نقطه عكس قرار گيرد باعث تخريب روحى و روانى و هنجارى فرد ميشود .
پناهندگانى كه جواز اقامت گرفته اند و دولت از آنها حمايت ميكنند در معرض فشارها و تنگناهاى روانى كمترى نسبت به پناهندگانى كه جواب ندارند و مدتها در كمپ ها و اردوگاههاى پناهندگان منتظر و يا در وضعيت بسته شدن پرونده پناهندگى و خطر ديپورت قرار دارند هستند .ولى اين پناهندگان بى سرنوشت و در انتظار تصميم گيرى ، روز و شب را همراه با استرس و نگرانى ميگذرانند و ترس و فشار از درون آنان را مى آزارد .ترس و تهديد زندان و اخراج ، روح و روان آنها را دردمند ميسازد و اميد به آينده بهتر و انگيزه زندگى را در آنان تقليل مى دهد .به طوریکه در بعضى مواقع و بعضى افراد به نقطه حساس جنون و خودزنى و خودكشى سوق ميدهد .
پناهنده گرچه بدترين شرايط ممكن را پشت سر نهاده است و به مكان جديد وارد گرديده است ولى بعضى اين مكانهاى جديد ، پناهنده را با مشكلاتى از نوع ديگر روبرو ميكند . بطور مثال پناهندگان افغانستان كه در ايران پناه گزين شدند در آنجا از كمترين حقوق انسانى برخوردار هستند و مورد تبعيض ، تحقير ، توهين ،تهديد و فشار قرار دارند و بالطبع آسيب هاى شديد روحى و روانى را متقبل ميشوند .
حال به اين نكته مى رسيم چه بايد كرد و چه بايد بشود ؟
وضعيت روحى و روانى فرد پناهجو بايد از ابتدا هم از طرف خودش واطرافيان و هم از طرف مسئولان كشور ميزبان درك و كنترل شود و تمهيداتى اساسى براى كاهش اين آسيب هاى روانى در نظر گرفته شود .
تصميمات فرد پناهنده و عملكردهاى او در پذيرش محيط جديد و برخورد و تعامل مثبت با آن مهمترين عامل كاهش صدمات روحى - روانى است .اطرافيان در مرحله بعدى با درك مشكلات و حمايت كافى و همكارى لازم در حل معضلات و تقليل فشارها نقش مهمى ميتوانند ايفا نمايند مراجعه و كمك خواستن پناهنده از سازمانهاى اجتماعى ، نهادهاى مددجويى ، مراكز روانكاوى و روان درمانى و خلاصه ارگانهاى دولتى و غير دولتى ذى دخل راه مطلوب ديگر در كاهش زيانهاى روحى و روانى است .
پناهنده به نكات اساسى ذيل توجه داشته باشد تا زندگى بهتر با آسيب هاى كمتر داشته باشد : زبان كشور ميزبان را ياد بگيرد ، فرهنگ جديد را پذيرا باشد ، در خانواده و اجتماع فعال باشد ، هدفمند و اميدوار باشد ، در فعاليتهاى اجتماعى عضويت گيرد ، به ورزش و كار و تحرك بپردازد ، خشم و نااميدى و ناتوانى را از خود دور كند ، با مردم و سازمانها در جامعه ميزبان ارتباط و مراوده داشته باشد ، از امكانات و فضاى محيط جديد نهايت استفاده را نمايد ، دوستان و هم نشينان جديد بيابد ، راههاى تطابق با محيط و اجتماع را جستجو كند ، راهكارهاى پيشرفت و ترقى را دنبال كند .
امیر _ آمستردام